خاطرات دیروزِ بازیگرانِ امروز
در آستانه برگزاری جشنواره فیلم کودکان و نوجوانان؛
خاطرات دیروزِ بازیگرانِ امروز
 
تاريخ : سه شنبه ۲۶ مهر ۱۳۹۰ ساعت ۱۱:۰۴
بازیگران سینما هم مانند باقی انسان‌ها دوران کودکی داشته‌اند و دغدغه‌هایی که امروز بازگو کردن‌شان خالی از لطف نیست. بسیاری از آن‌ها گمان‌شان این نبوده که بازیگر می‌شوند و در جامعه شهرت پیدا می‌کند؛ راستش را بخواهید زمان کودکی بازیگرانی که ذکرشان می‌آمد شغلی که بچه‌ها آن را دوست داشتند چندان تنوعی نداشت؛ یا دکتری بود یا مهندسی؛ پس از آن هم خلبانی اضافه شد؛ آن‌هایی هم که خانواده‌های با درک و شعوری داشتند فرزندان‌شان مثلاً می‌گفتند علاقه دارند که هنرمند بشوند یا معلم یا ... . در این نوشتار به سراغ برخی از هنرمندان می‌رویم و اینکه بپرسیم هر کدام کودکی را با چه رویایی گذرانده‌اند.





فکر کنم دوست داشتم دکتر بشم

فاطمه گودرزي وقتي بچه بوده با دوستاش توي كوچه توپ بازي مي‌كرده انقدر بازي رودوست داشته كه ظهرها هم به‌جاي اينكه استراحت كنه يا بخوابه بازم بازي مي‌كرده و مي‌گه: «خانواده‌ام مي‌خواستن استراحت كنن اما من دوست داشتم بازي كنم يه موقع‌هايي هم به خاطر علاقه‌ام به بازي باعت آزار و اذيت اونا مي‌شدم.». وقتي از خانم گودزي پرسيدم دوست داشته شغلش تو آينده چي بشه‌، مي‌دونيد چي گفت، گفت: «خب آدم تو دوران كودكيش دوست داره دكتر بشه، بعد من بهشون گفتم شما هم دوست داشتيد دكتر بشيد خانم گودرزي يه سكوت كوتاه كرد و گفت: فكر كنم آره.





عشق فوتبال بودم

مهتاب كرامتي كه بيشتر توفيلم‌هاي آدم بزرگا بازي كرده در مورد بازي‌هاي دوران كودكيش مي‌گه: من علاوه بر عروسك‌بازي، عاشق بازي‌هاي پسرونه بودم و دوچرخه بازي و فوتبال بيشترين وقت من رو به خودش مي‌گرفتند. مهتاب كرامتي با خواهرش كه اسم اون «مهسا» ست و بازيگره وقتي بچه بودند داستان‌هاي كتابهاي كودك رو به صورت نمايش اجرا مي‌كردند و در اين مورد مي‌گه: «من و خواهرم هميشه دوست داشتيم قصه‌هاي كتابهاي كودك رو به صورت نمايشنامه اجراكنيم و خيلي هم اصرار داشتيم كه حتما بزرگترها بشينند و نمايش ما رو تماشا كنند.» راسته كه مي‌گن دنبال هركاري باشي و پيگيرش باشي، تو اون موفق مي‌شي انقدر مهتاب خانم و مهسا خانم با هم نمايش بازي كردند تاوقتي بزرگ شدن هم بازيگر شدن و حالا بزرگترها بدون اينكه اين دو تا خواهر اصرار كنند خودشون با علاقه به فيلم‌هاي اينا نگاه مي‌كنند. خيلي جالبه بدونيد مهتاب كرامتي وقتي بچه بوده هميشه دوست داشته فضا نورد بشه. خانم كرامتي خيلي براي شما بچه‌ها دغدغه فيلم‌هاتون داره و همش نگرانه كه چرا براي شما فيلم كم ساخته مي‌شه و الان آرزو داره بشنوه يه عالمه فيلم ايراني تو جشنواره فيلم كودك و نوجوان شركت كردند و بچه‌ها با خيال راحت مي‌تونند به فيلم‌هاي مورد علاقه شون نگاه كنند.





به بازي هفت سنگ علاقه داشتم

اصغر همت بازيگر فيلم «علي و غول جنگل» در مورد بازي‌هاي دوران كودكيش مي‌گه: من وقتي بچه بودم خيلي فوتبال بازي مي‌كردم به بازي هفت سنگ هم خيلي علاقه داشت. آقاي همت مي‌گه همه آدم‌ها دوست آرزو دارند به چيزهايي كه دوست دارند برسند. منم ازشون پرسيدم شما تو دوران كودكيتون چي دوست داشتيد و حالا بهش رسيديد و ايشون در جواب من گفت: «ورزش و هنر دو تا از چيزايي بود كه من خيلي بهشون علاقه داشتم وقتي ده سالم بود شروع به فوتبال كردم و وقتي سيزده ساله بودم وارد تئاتر شدم و هميشه دلم مي‌خواست تواين دوتا رشته موفق بشم. شايد براي شما اين سوال پيش بيايد كه چرا آقاي همت فوتبالست نشده و خودش سوال شما رو جواب داده و مي‌گه: فوتبال رو به خاطر تئاتر كنار گذاشتم اما نه براي هميشه، فقط تمام فكرم اين شد كه يه بازيگرموفق بشم. اصغر همت مي‌گه هيچكس هيچ وقت نمي‌تونه دوران كودكيش رو فراموش كنه ايشون معتقده كه بچه‌ها كه مخاطب‌هاي فيلم‌هاي كودك هستند خيلي يكدست‌اند و اگه بازيگري بتونه تاثير زيادي رو بچه ها بذاره حتما بازيگر موفقيه.







دوست داشتم خلبان بشم

آقاي بهروز بقايي كه بيشتر زمان حضورش در تلوزيون به ساخت برنامه براي شما بچه‌ها گذشته در مورد بازي‌هاي دوران كودكيش مي‌گه: من وقتي بچه بودم بيشتر تو طبيعت مثل جنگل و كوه بازي مي‌كردم. بهروز بقايي وقتي كوچيك بوده هميشه دوست داشته خلبان بشه اما خب نشده. حبيب رضايي مثل خيلي از شما بچه‌ها وقتي خيلي كوچولو بوده با اسباب بازي هاش بازي مي‌كرده و وقتي يه كم بزرگتر مي‌شه با دوستاش همبازي مي‌شده. آقاي رضايي مي‌گه‌: من زماني كه بچه بودم هميشه آرزو داشتم نامرئي بشم. برام جالب بود بدونم كه آدمي كه آرزو داشته نامرئي بشه وقتي ازش بپرسيم دوست داشته شغلش چي باشه چه چيزي ممكنه بگه‌، من پرسيدم و آقاي رضايي گفت: من اول مثل بيشتر پسر بچه‌ها دوست داشتم خلبان بشم، اما بعد هميشه آروز داشتم شعبده باز بشم‌. ايشون معتقده براي ساخت فيلم كودك بايد بچه ها و دنياشون رو شناخت و در اين مورد مي‌گه‌: بايد كودكان امروز رو بشانسيم و همين طور دنيايي كه كودكان در اون زندگي مي‌كنند جهاني كه ما در اون تو دوران كودكيمون زندگي مي‌كرديم خيلي متفاوته با جهاني كه بچه ها الان در اون زندگي مي‌كنند.





یه روز یه مار بزرگ دنبالم کرد

رحيم نوروزي تا 6 سالگي توي قصر شيرين زندگي مي كرده و مي‌گه: به خاطر اينكه اونجا يه عالمه حشرات موزي وجود داشت‌‌، يكبار يه مار منو دنبال كرد و من يه راه خيلي طولاني رو دوييدم تا از اون مار فرار كنم و اون روز خيلي ترسيده بودم تا يكي از كارگر‌هايي كه براي پدرم كار مي‌كرد با بيل زد و اون مار روكشت‌. از ايشون پرسيدم آرزوي دوران كودكيتون چي بوده آقاي نوروزي گفت: در دوران كودكي آرزو خيلي معنا نداره و آرزو براي آدم بزرگهاست كه حسرت گذشته رو دارند .،كودك خيال مي سازه و اون رو تبديل به واقعيت مي كنه و اين برتري كودكان نسبت به بزرگتر هاست. آقاي نوروزي مي گه: وقتي بچه بودم با خواهرها و برادرهام بازي مي كردم و دروان كودكي من خيلي عجيب گذشت ما بازي و اسباب بازي هامون رو خودمون توليد مي كرديم و پدر و مادر هاي ما اصلا متوجه نشدند ما چطور بزرگ شديم، من قبل از اينكه به مدرسه برم خواندن و نوشتم را بلد بودم و مي تونستم تا عدد 100 بنويسم و كلاس اول براي من اصلا معني نداشت. از رحيم نوروزي خواستم به من بگه وقتي بچه بوده دوست داشته چيكاره بشه و اون گفت : شغلي كه آدم تو بچگي بهش فكر مي كنه خيلي حساب كتاب نداره، يه روز داشتيم از مسافرت برمي گشتيم ،رسیدیم همدان ماشينمون خراب شده بود و جلوي يه كارخونه قند توقف كرديم من از خانواده ام پرسيدم اين كارخونه چيه ؟ اونا گفتند : كارخونه قند. من گفتم اگه بزرگ شدم مي خوام مهندس كارخونه قند بشم.

کد خبر: 33349
Share/Save/Bookmark