سهراب در «رنگ» و «کلمه»
به مناسبت سالگرد درگذشت سهراب سپهری؛
سهراب در «رنگ» و «کلمه»
 
تاريخ : پنجشنبه ۱ ارديبهشت ۱۳۹۰ ساعت ۱۴:۴۲
اولین کتاب سهراب سپهری «مرگ رنگ» بود؛ او در «مرگ رنگ» در حال تجربه‌کردن قالب‌های نیمایی است و اگرچه شاید می‌داند که چه می‌گوید؛ اما هنوز تفکر او در شعر رنگی مناسب به خود نگرفته است و اساساً او در پی «مرگ رنگ»‌هاست تا به رنگی عمیق‌تر برسد.

او بیشتر در این مجموعه به بخشی از فلسفه ذهنی خود می‌پردازد که در آن نشاط جای کمتری دارد و زمین در یک افسردگی پنهان شده است: «نفس آدم‌ها سر به سر افسرده است// روزگاری است در این گوشه‌ی پژمرده هوا// هر نشاطی مرده است».

معصومی همدانی در «باغ تنهایی» و در یکی از مقالات این کتاب می‌نویسد: «شعرهای اولیه سهراب یک گسست کامل است؛ هم قالب شعرها تازه است و هم مضمون آن‌ها و هم عالم شاعر. این شعرها مبهم و دربسته‌اند. شاعر به قول خودش مشغول است و برای خود دارد چیزی را کشف می‌کند که درست نمی‌داند چیست؟ سرنخی گاهی به دستش می‌آید اما فراوان از دستش بیرون می‌رود. بنابر این خواننده هم زیاد نباید انتظار داشته باشد که به این جهان راه یابد؛ مگر این که در این احساس پرتاب شدگی با شاعر شریک شود.»

شاید اگر بخواهیم به گونه‌ای کلی دیدگاه سهراب سپهری را مورد واکاوی قرار دهیم به این نکته می‌رسیم که او در چهار کتاب اولش به نوعی تجربیات مشترکی دارد. «مرگ رنگ»؛ «زندگی خواب‌ها»؛ «آوار آفتاب»؛ و «شرق اندوه»؛ اگر چه در زمان‌های مختلف و در مسیر پیشرفت ذهنی سهراب سپهری بوده‌اند؛ اما تغییر و تفاوت چندانی با هم ندارند. اما دکتر سیروس شمیسا در مورد «صدای پای آب» که پس از چهار کتاب نخست سهراب به نگارش در آمد می‌نویسد: «در منظومه‌ی بی نظیر صدای پای (تفکرات) آب؛ صدایی را می‌شنویم که تر و تازه در رود زمان جاری است. این شعر کلاً سه بخش دارد: بخش اول معرفی کلی خود در زمان حال؛ بحش دوم؛ معرفی خود در زمان گذشته؛ و بخش سوم؛ معرفی دقیق خود در زمان حال. در این شعر مستندی از پیری که شاعر آن را تجربه نکرده است و از آینده که نیست سخنی نرفته است.» پس از اینکه، در این شعر که بسیاری از سطرهای آن در ذهن مخاطبان طنین انداخته است و بیشترین تاثیر را در شعرهای سهراب بر خواننده عام ادبیات گذاشته به سراغ شعر بلند دیگری در سن 38 سالگی می‌رود. شعری که دو سال پس از «صدای پای آب» نوشته می‌شود؛ «مسافر». دکتر شمیسا در مورد این کتاب هم معتقد است: «مسافر؛ از «صدای پای آب» کمتر معروف شده است. چون شعری دشوار است و از تلمیحات نوین آکنده است. این شعر ظاهرا یک استثناست اما در حقیقت بر مبنای همان آموزه‌های قبلی است و لذا فهم آن در گرو فهم «صدای پای آب» یا آموزه های مطرح در آن است. «مسافر» از پایان «صدای پای آب» یعنی «کار ما شاید این است که میان گل نیلوفر و قرن پی آواز حقیقت بدویم» آغاز می‌شود. منتها شاعر می‌کوشد این بار به جای «آواز حقیقت» در پی «خود حقیقت »باشد. به عبارت دیگر بررسی می‌کند که می توان «راز گل سرخ» را دریافت؟ و به این نتیجه می‌رسد که هرگز!. زیرا «همیشه فاصله‌ای» هست. پس دوباره به همان نقطه بر می‌گردد که بهتر همان است که «در افسون گل سرخ شناور» باشیم. «مسافر» یک سمبل است؛ سمبل کسی که در یک نقطه و یک مرحله نمی‌ماند و چون آب تر و تازه از جویبار زندگی و دریافت عبور می‌کند».

همانگونه که تاکید شد می‌توان گفت اغلب مخاطبان شعر سهراب آثاری از او را بیشتر می‌خوانند که در سه کتاب «حجم سبز»؛ «مسافر» و «صدای پای آب» است. آن‌ها با همان پیشزمینه‌ی ذهنی که از سهراب دارند به سراغ آثار دیگر از او هم می‌روند؛ اما نتیجه‌ای که از این سه کتاب گرفته‌اند در کتاب‌های دیگر بر آن ها رخ نمی‌دهد. سهراب در بیش از نیمی از «حجم سبز» و کتاب پایانی‌اش «ما هیچ ما نگاه» به قول یکی از محققان معاصر؛ حرکت شتابناکی برای فاصله گرفتن از «شکل» در جهت «ذهن» حال است. چشم انداز شاعر به اقتضای «حال و ذهن» خود این است که «ارث تاریک اشکال از بال هایش فرو ریزد» و برای دست یافتن به این «فراغت» است که اندیشیده کمی بالاتر از واقعیت برود».

سهراب سپهری جهان را با نگاه خودش کشف می‌کند و بخشی از آن را به روایت «کلمه» و «رنگ» در می‌آورد. گاهی می‌شود انسان‌ها جهان را برای خودشان روایت کنند گاهی نمی‌شود آن‌هایی که می‌تواند روایتی به دست دهد انسان‌هایی آرام و رستگارند و سهراب این چنین بود.



امیر حسین مکاریانی
کد خبر: 25917
Share/Save/Bookmark