طرح تعارض در رویکردهای روشنفکری
نقدی بر فیلم «برف روی شیروانی داغ» ساخته محمد هادی کریمی؛
طرح تعارض در رویکردهای روشنفکری
 
تاريخ : چهارشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۸۹ ساعت ۱۰:۰۶
«برف روی شیروانی داغ» ساخته محمد هادی کریمی ماجرای رویکردهای عقیدتی متنازع چند کاراکتر در بستر گفتمان هایی با چنین انگاره ای در محوریت زمانی کوتاه است.

شاگردان استادی که دارای وابستگی های فکری و روحی زیاد به استاد خود هستند در شب مرگ او در منزل وی گرد هم می آیند تا هریک میراث مطلوب خویش از زندگی او بر گیرند اما متوجه می شوند که استاد شاگرد خانه زادش را بر همه آنها مرجح دانسته و وی را وصی خویش معین نموده است.

تزی که در فیلم نامه این اثر مطرح است از چند زاویه قابل بررسی است؛ نخست آنکه هر کاراکتر نمادی از طیف مشخصی از اجتماع روشنفکری است، در پرداخت به این موضوع از روند سلسله مراتبی استاد تا شاگرد و مراد تا مرید بهره گرفته شده است، این قضیه که در بحث اشراق و نیز سلوک عرفانی گزاره های گوناگون یک معنویت ساده مطرح گشته است نمایه تربیت شهودی افراد در این مراتب است لذا تفکرات این استاد که در سالهای پایانی عمر از یک تحول درونی و هم معنوی حکایت دارد به خوبی بر ساحت اندیشه شاگردان وی مشهود است.

دیگر آنکه روایت گفتمان کاراکترها که نسبی اندیشی در جریان روشنفکری را به خصوص با تعیین وجوه تمایز گرایش های ادبی از انفعالات معنوی به تصویر کشیده است، موضوعی که گاه خود به صورت معضلی در تعیین هویت جامعه روشنفکری در می آید و در اندیشه های بنیادی افراد تزلزل ایجاد می کند.

وانگهی هجو تندی برای واکاوی این جریان در این فیلم به چشم نمی خورد بلکه استفاده از مصادیق شخصیتی افراد حاضر، انتخاب برترین نمایه کارکردی در ارائه این متن تصویری یا فیلم نامه نهایی است.

«برف روی شیروانی داغ» که در عنوان نیز با پارادوکس لفظی مواجه است بیان تعارض های موجود نا همگن در ارزش گذاری اندیشه هاست، این مسئله در کاراکتر یک شاگرد خانه زاد با اعتقادات مذهبی و کم تقیدی شاگرد دیگری با ادعای متعالی اندیشی است که در تعریف یک روال معمول قرار نمی گیرد و به شکل گیری طبقات ارزشی منجر نمی شود اما در لفافه گفتمان حاصل از تفکر هر کاراکتر به رویکردی متفاوت منقسم می شود.

علاوه بر این نزاع متداول بین کلاسیک و مدرنیته که در ادبیات روز گاه به تفاهم نوشتاری کوتاه و گاه به سنت شکنی منجر می شود در چالش های ذهنی هر کاراکتر به خوبی محرز است.

کاراکتر دختری که تمایلات به ظاهر متجددانه دارد در کنار کاراکتر دختری که هنوز در قید اصول است و به موازات کاراکتر پسری که در تنازع سنت و مدرنیته در تعلیق است و هم کاراکتر برادرزاده استاد که در تقابل کامل با ارزش انگاری های اندیشمندانه او تنها به ماحصل مادی این میراث متوجه است و هم شاگرد خانه زادی که مورد علاقه استاد است همه و همه کانون محوری نکاتی پیچیده را محتمل است.

این گزاره ها جهان بینی افراد را در مرکز ثقل تفکر یک استاد وارسته چون زنجیره ای مرتبط هم ساخت نموده است.

به نظر می رسد تلاش در عدم قطعیت شاخصه های متعارف شخصیت و اندیشه تحت لوای نسبیت انگاری درونی افراد از این دریچه به خوبی بازگو شده است.

با این حال هنوز دیگر پرسش های مخاطب در کند و کاو ماهیت جریان های نوگرا و نیز سیر تحولات درونی از استاد تا شاگردانی که هرگز به دریافت کمال مطلوب او احاطه معنوی نیافته اند و بصیرت کافی پیدا نکرده اند بی پاسخ می ماند.

«برف روی شیروانی داغ» در پایان با قطعیت حاصل از یقین باطنی استاد به سرانجام می رسد و پس از عبور از دغدغه های شاگردانی که هریک تاویلی شخصی از یافته های ذهنی خود از استاد دارند به اراده نائل به تفکر ارزشی او منتهی می شود، زیرا وصیت استاد در سوزاندن جسمش پس از مرگ در ناخودآگاه فضای هستی تحقق می یابد.



مریم خاکیان

کد خبر: 23605
Share/Save/Bookmark