جامعه‌ ادبی ما فاقد مبانی و ساختار نقد ادبی است
گفتگوی هنرنیوز با سردبیرکتاب ماه کودک و نوجوان؛
جامعه‌ ادبی ما فاقد مبانی و ساختار نقد ادبی است
خسرو آقایاری سردبیر کتاب ماه کودک و نوجوان گفت: جریان نقد ادبی، از حلقه‌های مفقوده‌ بسیار بزرگ در جامعه‌ ایرانی است. با صراحت باید گفت که جامعه‌ ادبی ما فاقد مبانی و ساختار نقد ادبی است، اما اینکه چرا ما فاقد ساختار و سازمان نقد ادبی هستیم، باید بگویم: ما با نقد ادبی بیگانه‌ایم، چون که فاقد «نظریه‌ ادبی هستیم!».
 
تاريخ : سه شنبه ۱۷ مرداد ۱۳۹۱ ساعت ۱۳:۵۴

آقایاری در گفتگو با خبرنگار گروه کتاب و ادبیات هنرنیوز در پاسخ به این پرسش که «وضعیت فعلی ادبیات کودک و نوجوان را چگونه ارزیابی می‌کنید؟» اظهار داشت: ادبیات کودکان و نوجوانان پس از پیروزی انقلاب اسلامی و امکان برخورداری از خصیصه‌ مردمی انقلاب، رشد فوق‌العاده‌ای کرده است. حضور اقشار و طبقات مختلف مردم، به خصوص جوانان علاقه‌مند و سرشار از خواستن در این قلمرو، عامل رشد کمّی و کیفی این نوع از ادبیات شده است. شاعران و نویسندگان جوانی که با پیروزی انقلاب با این قافله همراه شدند و تصویرگران خلاقی که با اتکاء بر تجارب شایسته‌ پیشینیان و ارتباطات جهانی، حرکت متفاوتی را بنیان گذاشتند، عامل شکفتگی رشد فوق‌العاده چشمگیر آن شده‌اند. 

حوزه‌ ادبیات کودکان، یکی از فعال‌ترین حوزه‌های نظری ادبیات است 
ی ضمن اشاره به ویژگی ها و مشخصه های مهم ادبیات کودک و نوجوان در عصر حاضر گفت: یکی از ویژگی‌های منحصر ادبیات کودکان و نوجوانان در این عصر، فراوانی و وسعت مباحث نظری و توجه ویژه به ساحت‌های بنیادین اندیشه و نظریه‌ی ادبی است. به جرأت می‌توان گفت، یکی از فعال‌ترین حوزه‌های نظری ادبیات، حوزه‌ ادبیات کودکان است که نحله‌های مختلف فکری در گستره‌ پهناور آن به تکاپو و تعامل اشتغال دارند. این مسئله از آنجایی برمی‌خیزد که این نوع ادبی، با حوزه‌های دیگر علمی مثل: فلسفه، علوم تربیتی، روانشناسی کودک، جامعه‌شناسی، فلسفه‌ی هنر و... هم‌پوشانی دارد. فراوانی و وسعت قلمرو این مباحث در ادبیات کودکان تا حدی است که باید آن را پیشاهنگ پژوهش‌های نظری دانست؛ اگرچه این حرکت امیدوارکننده و شتابنده تاکنون مبتنی بر ترجمه‌ نظریه‌های ادبی بوده است، اما استمرار و تعمیق این جریان که مبتنی بر اندیشه‌ورزی و رودررویی آراء گوناگون است، آرام آرام زمینه‌های عینی و ذهنی را برای تعریف مبانی و سمت‌گیری برای تولید نظریه‌ بومی فراهم می‌کند. 

ما با نقد ادبی بیگانه‌ایم
آقایاری در تشریح فضای نقد ادبی در کشور با تاکید بر اینکه «جریان نقد ادبی از حلقه های مفقوده بسیار بزرگ در جامعه ایرانی است» بیان داشت: مختصر اینکه جریان نقد ادبی، از حلقه‌های مفقوده‌ بسیار بزرگ در جامعه‌ ایرانی است. با صراحت باید گفت که جامعه‌ ادبی ما فاقد مبانی و ساختار نقد ادبی است، اما اینکه چرا ما فاقد ساختار و سازمان نقد ادبی هستیم، باید بگویم: ما با نقد ادبی بیگانه‌ایم، چون که فاقد «نظریه‌ ادبی هستیم!».

وی با بیان این مطلب افزود: در شرایط فقدان نظریه‌ ادبی، جریان‌های مقلدانه و منفعل

ادبیات کودکان و نوجوانان پس از پیروزی انقلاب اسلامی و امکان برخورداری از خصیصه‌ مردمی انقلاب، رشد فوق‌العاده‌ای کرده است
که چشم به دست‌ها و داشته‌های دیگران دوخته‌اند، راه به جایی نخواهند برد. هرج و مرج فکری که در عرصه‌ چیزی که آن را نقد ادبی می‌نامیم، محصول فضای ژورنالیسم و بیگانگی با پژوهش‌های هدفمند و جدی است. باید به این نکته‌ مهم توجه داشت و خیلی صریح گفت که: بدون نظریه‌ ادبی و هنری، هنر و ادبیات ما مؤلفه‌ای تابع نظریه‌ بیگانگان است و هرگز به استقلال نخواهد رسید. 

نقد ادبی بر مبنای تفکر فلسفی است
سردبیرکتاب ماه ادبیات کودک و نوجوان تولید نظریه های ادبی و هنری را مبتنی بر مبادی تفکر فلسفی برشمرد و تصریح نمود: دلایل فقدانِ نظریه ادبی را باید در جای دیگری جست‌وجو کرد. جریان تولید نظریه‌ ادبی و یا هنری، مبتنی بر مبادی تفکر فلسفی است لذا بررسی و تبیین نظریه‌های ادبی موجود که عموماً از راه ترجمه به جامعه‌ ما راه یافته‌اند، به وضوح روشن می‌سازد که نظریه‌های ادبی در مسیر تطور تاریخی خود بر اساس فکر فلسفی سازمان یافته در حد ساختار و یا دستگاه فلسفی تولید می‌شود. اگر نقد ادبی را، علم بدانیم و یا اینکه آن را مبتنی بر زیبایی‌شناسی بدانیم، چنانکه بسیاری از کارشناسان معتقدند که نقد ادبی، بخشی از زیبایی‌شناسی فلسفه‌ هنر است، از کهن‌ترین دیدگاه‌ها مثل فلسفه‌های یونانی و اسکندرانی که هنر را تقلید از طبیعت می‌دانستند، تا نظریه‌ بیانی هنر که هنر را انتقال احساس هنرمند تعریف می‌کند و تا دیدگاه فرم‌گرایان که هنر را تنها فرم و تحلیل روابط بین اجزاء تعریف می‌کند، نقد ادبی همواره متأثر و منتج از نظریه‌ی ادبی و منبعث از دستگاه‌های فلسفی دنیای غرب، با غایت‌هایی که برای فلسفه‌ی خود تعریف کرده‌اند، فراز و فرودهای بسیاری داشته است. برای مثال ساختارهای نقد کلاسیک در دنیای غرب منبعث دستگاه فلسفی کانتی و ادامه‌دهندگان راه او، و در دوره‌های میانی و پیدایش ادبیات ساختارگرا بر اساس نظریه‌ی سیستمی پدید آمده است. برای شناخت بنیان‌های نقد مدرن و پسامدرن و فرامدرن نیز باید به شناخت تفکر فلسفی مدرن دست زد. 

آقایاری در تشریح این موضوع افزود: در فلسفه‌ معاصر مغرب‌زمین، دو خط کلی فلسفی وجود دارد: یکی فلسفه‌ پدیدارشناسی است که با نظریات ادموند هوسرل، پایه‌گذاری شد و دیگری فلسفه‌ تحلیلی فرگه است. فلسفه‌ پدیدارشناسی هوسرل با تئوری ادراک حسی که یکی از غنی‌ترین تئوری‌ها در زمینه‌ ادراک حسی است، به اعتقاد کارشناسان، فلسفه‌ معنا است، این فلسفه‌ معناگرا از هوسرل به هایدگر رسید. هایدگر در ادامه‌ نظریه‌ هوسرل، هرمنوتیک پدیدارشناسی را طرح کرد. ادامه‌ فلسفه‌ هرمنوتیک پدیدارشناسی از هایدگر به ژاک دریدا انتقال یافت. در دوره‌ دریدا به فلسفه‌ای می‌رسیم که از معنا به متن می‌آید. متن به عنوان سیستمی از علایم و با تمرکز با این مسئله و بت ساختن از متن، مسئله‌ی تأویل را آن‌چنان گسترش می‌دهد که گویی معانی‌ای که از یک متن بیرون می‌کشیم، پایان ندارد. به این ترتیب، جریانی که از هوسرل در جست‌وجوی معنا شروع شده بود، با دریدا معنا را کم کرد! . این گوشه‌ای از جریان فکر فلسفی در دنیای غرب است و بازتاب آن در
بدون نظریه‌ ادبی و هنری، هنر و ادبیات ما مؤلفه‌ای تابع نظریه‌ بیگانگان است و هرگز به استقلال نخواهد رسید
حوزه‌ی ادبیات و هنر که مسجل می‌کند، نقد ادبی کلاسیک و مدرن و پس از آن و نظریات ادبی همگی بر مبنای تفکر فلسفی دنیای غرب پدید آمده است و برای تبیین علمی آن نیز چاره‌ای به جز کاویدن دستگاه‌های فلسفی مغرب زمین وجود ندارد. 

باید به دنبال تبیین مکاتب نقد باشیم 
وی با طرح دیگر پرسش های بنیادین در این باب تصریح نمود: به این ترتیب، ابتدا باید پرسید که« از کدام نقد ادبی سخن می‌گوییم؟»،«اساساً آیا در جامعه‌ی مسلمان ایرانی، ما با نظریه‌های ادبی دنیای غرب و بدایت و غایت‌های فلسفی آن مشکلی نداریم و همگی آن‌ها را پذیرفته‌ایم؟»، «آیا با این نگاه که متأثر از یک نوع جبر تاریخی است که عبور از گذرگاه‌های تاریخی و اجتماعی را سرنوشتی محتوم و برابر با الگویی ثابت می‌داند و بر اساس همین باور ادوار تاریخی را به دوره‌های سنتی، مدرن و پسامدرن تقسیم می‌کند، مورد قبول ما است»، « آیا بر اساس این نگاه قالبی و کلیشه، سرنوشت جامعه‌ی ایرانی را نیز ناگزیر عبور از همین گذرگاه‌های ثابت می‌دانیم» قطعاً چنین نیست. بنابراین، باید ابتدا به دنبال تبیین مکاتب نقد باشیم و به این مهم بپردازیم که نقد چیست؟ گذشته از این، حتی اگر جامعه‌ی ادبی ایرانی را ملزم بکنیم که با التزامات فکری دنیای غرب بیندیشد و در چهارچوب همین دستگاه‌های نقد، به نقد ادبی بپردازد، چند نفر را می‌شناسیم که نقد کلاسیک، نقد ساختارگرا و نقد مدرن را به واقع و مستدلل می‌شناسد و می‌تواند آن‌ها را به کار گیرد و یا به دیگران آموزش بدهد؟ 

هرگز شاهد نقد قابل دفاع نیستیم
وی ضمن اشاره به اینکه «اساسا هرگز شاهد نقد قابل دفاع نیستیم» تصریح کرد: خیلی خوش‌بینانه می‌گویم، شاید تعداد این آدم‌ها به اندازه‌ انگشت‌های یک دست هم نباشد. متأسفانه خیلی‌ها به‌کارگیری همین مکاتب نقد را نیز سلیقه‌ای می‌دانند. برای همین در چنبره‌ای که در آن گرفتار هستیم، به جز حرف‌های غیر عملی و منطقی که آن را نقد می‌نامیم، از سرِ ناچاری! هرگز شاهد نقد قابل دفاع نیستیم. بسیار دیده می‌شود که متن ادبی کاملاً کلاسیک با معیارهای نقد مدرن و بالعکس متن کاملاً مدرن و فرامدرن با مبانی کلاسیک نقد می‌شود. 

تبیین علمی مبانی و ساختارهای نقد معاصر
سردبیر کتاب ماه کودک و نوجوان راهکار گذار از این مرحله را چنین عنوان داشت: راه بیرون‌رفت از این بحران، به اعتقاد من، تعریف پژوهشگاه‌ها و آکادمی‌هایی است که در وهله‌ اول، به تبیین علمی مبانی و ساختارهای نقد معاصر بپردازد و در وهله‌ دوم که تکلیف اصلی ما نیز همین است، برای تولید نظریه‌ بومی و معرفی مکتب نقد ایرانی به تکاپوی جدی دست بزند.

وی در خاتمه در پاسخ به پرسش هنرنیوز مبنی بر اینکه « چه نهادهایی _اعم از نهادهای دولتی چون آموزش و پرورش، کانون پرورش فکری یا نهاد های خصوصی چون انجمن نویسندگان کودک و نوجوان _می توانند متولی امر آموزش نقد ادبی به کودکان و نوجوانان باشند؟» خاطرنشان ساخت: بدیهی است که در مراکزی که نام برده‌اید، توانایی علمی و شایستگی پرداختن به مقوله‌ را هرگز سراغ ندارم.

مریم خاکیان

کد خبر: 44622
Share/Save/Bookmark