آن مرد در تاریکی آمد، با کلاه آمد
نگاهی به نوآرِ «کلاه»؛
آن مرد در تاریکی آمد، با کلاه آمد
کلاه فیلمی به شدت تاثیرگذار است، پر از غم و اندوه و احساس تاسف زیاد. نمونه خوبی است از نوار، خاصه از دید بصری.
 
تاريخ : يکشنبه ۶ بهمن ۱۳۹۲ ساعت ۱۲:۳۷

با اینکه آبشخور نوار را به سینمای اکسپرسیونیست آکنده با سکوت آلمان نسبت می دهند و از طرفی هم آمریکایی ها خود را پیش رو این ژانر می دانند اما رئالیسم شاعرانه فرانسه است که این ژانر را زنده و به ژانری محبوب تبدیل کرد. برای سینمای فرانسه نوار نوعی بازگشت به خویشتن بود، تلاشی برای ساخت دوباره فرهنگ فرانسوی که هنوز اثرات جنگ و اشغال را روی تن خود می دید. 

محبوبیت فیلمهای نوآر بعد از جنگ جهانی دوم بیشتر به علاقه فرانسوی ها به فرهنگ عامه آمریکا نسبت داده می شود. «شاهین مالت» ساخته جان هیوستون که براساس رمان «دشیل همت» ساخته شد، نوع جدیدی از فیلمها را به دنیا ارائه کرد سیاه، پوشیده و گیج کننده با قهرمانی خونسرد که اخلاق مدار است و به شیوه خودش عمل می کند. شیفتگی ملویل به سینمای آمریکا در بسیاری از آثارش موج می زند، منتها او از این علاقه به زبان شخصی ای رسیده که برای فیلم دوستان دیدن سکانس کوتاهی از فیلمهای او کافی است تا فضایی آکنده از سکوت، سیاهی، قهرمانانی صورت سنگی و پایان های تلخ یادآوری شود. 

داستان فیلم کلاه یکی از آثار برجسته ژانر نوار محسوب می شود و تمام مولفه های سینمای ملویل را در خود دارد با وجود اینکه آکنده از حوادث است. جدا از اینکه داستانی پیچیده را روایت می کند کشمکش تماشاگر را پیرامون شخصیت اصلی فیلم می سازد. نوار فرانسه در ۱۹۵۰ رونق گرفت اما بی شک این دهه ۶۰ بود که نوار را جان داد. در میان کارگردانان این دهه ژان پیر ملویل بود که این ژانر را به بلوغ رساند. «ژان پیر گرومباک» که با توجه به علاقه اش به «هرمان ملویل» -نویسنده مورد علاقه اش- نام خانوادگی خود را به ملویل تبدیل کرد قبل از کلاه چند فیلم معروف ساخته بود. اولی بیست و چهار ساعت از «زندگی یک دلقک (۱۹۴۴)» و آخری «لئون مورن کشیش (۱۹۶۱)» که غیر نوآر بودند. اما از کلاه بود که ساخت نوآر برای او شروع شد و در «ارتش سایه ها (۱۹۶۹)» به اوج رسید. او با به کارگیری «نیکلاس هایر» تصویربردار در کلاه اثر فوق العاده ای بر جای می گذارد و الگوی تصویری برای نوآر ترسیم می کند. 

همان طور که فیلم در شروع نشان می دهد در دنیای تبهکاران واژه «Doulos» به معنای کلاه است اما در زبان محرمانه بین پلیس و جنایتکاران این واژه نام کسی که کلاه را بر سر می گذارد هم هست. او یک «Finger man» است، شخصی که پلیس برای یافتن اطلاعاتی در مورد قتل، سرقت و ... به او مراجعه می کند، یک خبرچین. خبرچین هم دوستانی در دنیای پلیس و هم دوستانی در دنیای جنایت کاران دارد، کمک به یکی، خیانت به دیگری محسوب می شود. دنیایی که خبرچین در آن زندگی می کند دنیایی نیست که به نظر می رسد. 

داستان فيلم «كلاه» درباره سارق سابقه‌داري به نام «موريس فوگل است» سابقه داری که پس از آزادی از زندان كه سراغ مالخوری که اموالش در دست اوست می رود و او به قتل مي‌رساند. در ادامه تلاش مي‌كند كه يك سرقت ديگر بكند، اما به وسيله پليس زخمي مي‌شود. در این ماجرا پلیسی به نام «سالیگناری» کشته می شود. موریس که تیر خورد بی هوش در خانه دوستش «ژان» چشم باز می کند. او فكر مي‌كند «سلين» دوست سابقش كه خبر چين پليس و از رفقای سالیگناری است او را لو داده، پلیس سلين را بازداشت و به وسیله او، موريس را پیدا می کند. موریس به زندان می افتد و آنجا نقشه قتل سلین را می ریزد اما اوضاع آنطور که او فکر می کند نیست...

کلاه فیلمی به شدت تاثیرگذار است، پر از غم و اندوه و احساس تاسف زیاد. مثالی است از نوار به خصوص از دید بصری. سکانس ابتدایی فیلم را به یاد بیاورید نفوذ نور در تاریکی و سایه های بلند افتاده بر دیوار. این فیلم هم پر است از عناصر ملویلی که از علاقه او به فیلمهای سیاه و سفید دهه ۳ آمریکا می آید: سایه ها، شب، پالتو، اسلحه، آدمهای سرسخت، سیگار، کافه، پلیس های نادرست، کلاه لبه دار، خیانت، دنیای زیرزمینی و دنیای شخصی که قهرمان خود را در آن محصور می کند.

کلاه بسیاری از مؤلفه های رفتاری ای را که بعدها «آلن دلون» در «سامورایی(۱۹۶۷)» به تصویر می کشد در خود دارد. سکانس پایانی ای که بلموندو کلاه به سر جلوی آینه می ایستد و موهایش را مرتب می کند و دوباره کلاه بر سر می گذارد مقایسه کنید با ابتدای فیلم سامورایی و قرار گرفتن آلن دلون جلوی آینده قبل از خروج از خانه. 

فیلم تا قبل از روشن شدن ماجرا و اثبات سلین ما را در لذت زیادی از تعلیق غوطه ور می کند و درست آنجا که تماشاگر سعی در هضم اتفاقات افتاده دارد پایان شگفت انگیزی را رقم می زند. 

یاسین پورعزیزی

کد خبر: 68545
Share/Save/Bookmark