فرهنگ، عفاف و پوشش
 
تاريخ : يکشنبه ۴ مهر ۱۳۸۹ ساعت ۱۶:۱۱
فرهنگ، عفاف و پوشش











نوشتار حاضر گزیده ای است از کتاب «فرهنگ برهنگی و برهنگی فرهنگی» نوشته دکتر غلامعلی حداد عادل درباره موضوع فرهنگ، عفاف و پوشش. این کتاب اولین بار درسال ۱۳۵۹ ه. ش چاپ شد و آنچه می خوانید گزارشی است از چاپ چهارم آن. کتاب در ۷۶ صفحه، به صورت مصور و قطع رقعی به وسیله انتشارات صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران (سروش) چاپ شده است.



نویسنده در مقدمه لباس پوشیدن را از دیدگاههای مختلفی چون روانشناسی، اخلاق، اقتصاد، جامعه شناسی، مذهب، قانون وجغرافیا قابل مطالعه می داند و می نویسد: «منشا اصلی پیدایش لباس نیاز به محفوظ ماندن، عفیف ماندن و زیبابودن است، امااشتباه است اگر تصور کنیم که می توانیم این همه اختلاف و تنوع راکه در لباس افراد در جوامع و دورانهای مختلف دیده می شود، تنهابا درنظر گرفتن این سه اصل توجیه کنیم. رابطه فرهنگ و لباس رادر طول رابطه لباس با سایر عوامل اجتماعی، اقلیمی، اقتصادی وتاریخی می دانیم نه در عرض آن، به عبارت دیگر ما تاثیر فرهنگ را بر لباس مهم تر و کلی تر از آن می دانیم که از آن در ردیف سایرتاثیرها گفتگو کنیم و معتقدیم همه تغییراتی که در لباس ازناحیه عواملی داخلی غیر از فرهنگ، ایجاد می شود، تابع رابطه لباس و فرهنگ و محاط در چارچوب محدودیتهای فرهنگی است.»







● رابطه لباس و فرهنگ



در این بخش نویسنده فرهنگ را کلی ترین بخش و نگرشی که یک جامعه نسبت به جهان دارد می داند و از نقش جهان بینی در جنبه های محسوس زندگی سخن می گوید و تاکید می کند که اختلاف در لباس جوامع علاوه بر عوامل اجتماعی، اقتصادی و... ناشی از فرهنگ ها وبینش های مختلف آنان است و می نویسد:



«انسان بسته به این که برای جهان چه معنایی قائل باشد،خود را چگونه موجودی بشناسد، چه سرنوشتی برای خود تصور کند وسعادت خود را درچه بداند، لباس پوشیدن تفاوت می کند. معتقدیم که اگر در جوامع غربی مذهب و قانون تعیین کننده نوع پوشش نیست، نباید تصور کرد که مردم در انتخاب لباس آزادند و لباس آنان از هیچ معیار و ملاکی تبعیت نمی کند و هیچ بینش برآن حاکم نیست،لباس انسان، نخست تابع فرهنگ جامعه اوست و سپس تابع سلیقه خوداو، جامعه غربی با لباسی که برتن دارد، با ما سخن می گوید اگر به این سخن گوش دهیم فلسفه و فرهنگ غرب را خواهیم شنید.







● اثبات مدعا



▪ او نگاهی به دنیای پیرامون خویش می افکند و دو بخش از جهان رادر نظر می گیرد:



۱) دنیای مادی غرب که با علم و تکنولوژی و استعمارگری مشخص می شود.



۲) بخش که وارث فرهنگ ها و تمدن های کهن است که مورد هجوم فرهنگ غرب واقع شده است و متاسفانه خود را در برابر فرهنگ باخته است وی با گذری بر تصاویر لباسهای مردم حبشه، آفریقای غربی وسرخپوستان آمریکا، ارمنستان، چین، چکسلواکی، اکوادر،یونان، هند، کرد، لهستان، ایران و نخستین نشانه های تقلیداز لباس اروپایی در ایران، لباس زنان فرایش، سنگال، بولیوی و پرو و سرانجام لباس زنان سرخپوس آمریکای شمالی، به ویژه اشتراک لباسهای ایران در طول تاریخ (چادر، پیراهن بلند که تامچ پای را می پوشاند.) و وجه اشتراک تمام لباسها (بلند،گشاد، غیرچسبان، عموما باسربند، کلاه و دستار) است.



وی آنگاه به طرح این پرسش می پردازد که چرا انسان غیر غربی عموما با لباس بلند و گشاد در جامعه ظاهر می شود و انسان غربی با لباس تنگ و کوتاه !



وی می نویسد: «دوختن لباسهای تنگ برای مردم هزار سال پیش کاری چندان دشوار و پیچیده نبوده که نتوانند از عهده آن برآیندو امروزه هم دشوار نیست... علاوه براین مردم قدیم هراندازه هم که مطابق معیارهای غربی عقب مانده فرض شوند این اندازه می فهمیده اند که اگر شلوار را گشاد ندوزند و دامن پیراهن راکوتاهتر کنند صرفه جویی کرده اند و این خود به نفع آنهاست. پس نمی توان گفت این تفاوت در شکل لباس ناشی از پیشرفت و عقب ماندگی است و نمی توان گفت که شرقیان اگر می توانستند آنها هم مثل مردم امروز غرب لباس می دوخته اند. باید گفت: این جهان بینی و نظام ارزشهای شرق است که اقتضای چنان لباسی را دارد و لباس امروزغرب نیز متناسب با جهان بینی و فرهنگ امروز غرب است.»







● رابطه لباس غربی با فرهنگ غربی



نویسنده در این بخش به دنبال کشف رابطه لباس تنگ وکوتاه غرب با جهان بینی آن است. می نویسد: تمدن غرب، جلوه یک زندگی است که در آن دیگر معنویت و قدس اصالت ندارد و انسان موجودی نیست که حامل «روح الهی » باشد و بتواند خلیفه خدا در زمین شود.



نویسنده حضور جریان های ضعیفی از اندیشه های معنوی در غرب رانیز انکار نمی کند ولی معتقد است این متفکران پراکنده ستارگان کم نوری هستند که با همه التهاب و اضطراب خویش این شب تاریک رابه روز روشن مبدل نمی کنند.



نویسنده می افزاید: در چنین فرهنگی که هیچ فردایی پس از مرگی در انتظار انسان نیست و هیچ بهشتی او را به خود دعوت نمی کند، انسان چه می تواندکرد ؟ همه فرصتی که او برای بودن دارد همین فاصله کوتاه تولدتامرگ است و او که جز در این فرصت مجال دیگری برای بودن ندارد، ناچار است تا می تواند از هر آنچه در این تبعیت لذت بخش و لذت آور است، بهره گیری نماید... و یکی از چیزهایی که می تواندبه او لذت ببخشد «تن انسان » است.



نویسنده این تحول در فرهنگ غرب را همزمان با رنسانس در فرهنگ غربی می داند و مجسمه های ساخته شده در این دوره را نماینده اومانیسم و انسان محوری می داند و می نویسد: «ناگهان از زیرتیشه سنگتراشان هنرمند رنسانس، مجسمه هایی برهنه بیرون می آیدکه بیش از هرچیز می خواهد این احساس را به بیننده القا کند که انسان همه تن است وهنرمند باید به تن او توجه داشته باشد...



در نقاشی نیز تفاوت آشکاری میان آثار این دوره و آثار قبل ازآن مشهود است بهترین راه برای درک تفاوت دوبینش جدید و قدیم مقایسه صورت هایی است که نقاشان به تخیل خود از مریم مقدس کشیده اند. اکنون در صورت این مریم دنیوی شده آن شرم مقدس دیده نمی شود. حتی ارزش مریم نیز در این دوران به زیبایی ظاهری اوبستگی دارد.»



در این بخش «زن، فقط تن » است و ارزش او به اندازه ارزش تن اوست. در چنین فرهنگی لباس وسیله ای برای پوشش تن نیست بلکه برای آرایش آن است و در چنین حال و هوایی که شخصیت زن به نمایش جسم اوست، لباس اوباید تنگ باشد تا همچون لباس خانه تن که «پوست دوم » اوست و لباس به تن می کند تا با کمک آن بعضی ازاندام خود را در «قالب » و بعضی دیگر را در «قاب » بگیرد. آنچه مدل لباس را تعیین می کند روانشناسی جنسی است و در حقیقت مبتکران مدهای تازه همواره در کار تنظیم نسبت میان برهنگی وپوشیدگی هستند تا بتوانند حداکثر جلوه و جاذبه را در این جنس وحد کثر اشتیاق را در آن حنس دیگر ایجاد نمایند. این تنها لباس زن نیست که تابع رابطه «چشم و جسم » است که لباس مردان نیزهست.







● سرمایه داری و لباس



نظام اقتصادی غرب با بینش مادی آن به ایجاد سرمایه داری منجرشد که همه قوا و امکانات و غرایز را تنها برای داغتر کردن بازار تولید و مصرف به خدمت گرفت از اختلاف جنسیت ها به عنوان عامل قوی مصر سود برد و زن محکوم چنین اقتصادی شد. بر همین اساس سکس جای عشق را گرفت و هزاران بازار به یاری سکس ایجاد شد



هنر که ترجمان عالم معنی بود، آینه صورت وسیماآینه ابتذال شد. «گویرخاصیت عدسی فیلم برداری این است که جز این گونه مناظر را از خود عبور نمی دهد و تلویزیون ها سینما را هر شب به همه خانه ها ارمغان برد و تئاتر نیز کمی دیرتر اما سرانجام مغلوب این غول درنده وحشی شد و نمایش «تنهای عریان » و «صحنه های آمیزش جنسی » در تماشاخانه ها معمول گشت.»



وی آنگاه به طرح این سوال می پردازد که: از آنان که همه تفاوت های شرق و غرب را ناشی از پیشرفت صنعتی غرب و عقب ماندگی شرق می دانند باید پرسید، چه رابطه ای میان علم و پیشرفت علمی وبرهنگی وجود دارد ؟



اکنون در غرب برهنگی و عریانی به جای زیبایی نشسته و «سکس جای عشق » را گرفته و ابتذال و تحریک جنسی نام هنریافته است.



دریغا در تمدن فرهنگی که در همه فرهنگها و تمدنهای جهان را به چشم تحقیر می نگرد زن به صورت حیوانی در آمده است ه باید ازجنسیت او بی هیچ قید و شرط و حدومرزی بهره گرفت... اگر زندگی زن بسته به آن است که او را نگاه کنند مرد نیز برای آن زنده است که دست کم یک سوم مجلات نیرهای روزنامه فروشان غربی «چشم نامه » است و تیراژ این مجلات از همه نشریات دیگر بیشتر و درآمد آن افزونتر است و کارتا بدانجا بالا می گیرد که صادرات این گونه مجلات در اقتصاد کشورهای غربی سهمی عمده پیدا می کند...



وی آنگاه به نقش سازندگان لوازم آرایش و مد و صنایع نساجی وخیاطی اشاره می کند...







● زمینه های تاریخی و بازوهای علمی و فلسفی



«اگر کلیسا، ازدواج را امری مغایر با معنویت محسوب نمی کرد... شاید این عکس العمل در تمدن جدید به وجود نمی آمد. بایدقبول کرد که لازمه هر تفریطی، یک افراط است اگر قدسیانی ازقبیل سن ژروم به نام دین تبلیغ نمی کردند که «با تبر بکارت درخت زناشویی را فرواندازید» امروز در غرب به نام بی ریشی درخت زناشویی را با تبر زناکاری فرو نمی انداختند.»







● رابطه حجاب با فرهنگ اسلامی



محدودیت هایی که برا غریزه جنسی در اسلام معین شده برای هدایت و رساندن انسان به مقصد است. تن، تنها بخش از وجود انسان است، و انسان همه تن نیست که با مرگ فانی شود و تنها مجال برای موجود بودن و خوشبخت بودن نیز تمتع محدود جهانی میانی تولد تامرگ نیست... لذا وظیفه خود را خطیرتر از آن می بیند که تنهابه «بدن نمایی » و آرایش جسم بپردازد... لباس به تن نمی کند که تن را عرضه کند، بلکه لباس می پوشد تا خود را بپوشد، لباس برای او یک حریم است به منزله دیواری و دژی است که تن را از دستبرد محفوظ می دارد و کرامت او را حفظ می کند. لباس برای آن است که تحریک جنسی را کم کند نه آن که بر قدرت تحریک بیفزاید، لباس پوست دوم انسان نیست، بلکه خانه اول اوست.



انسان اسلام کمال خود را در آن نمی بیند که تن خویش را چون کالایی تزیین کند و به فروشد، بلکه به جای آن که تن خود را به خلق به فروشد، جان خود را به خدای خویش می فروشد...»







● لباس و سر ضمیر



آرایش و نوع لباس از سرضمیرانسان خبر می دهد. همچنین لباس تحت تاثیر فرهنگ و معرف شخصیت افراد هست. میان شخصیت افراد وفرهنگ عمومی نیز ارتباطی قوی وجود دارد. به نظر نویسنده: نیاز به ابراز وجود خود به دیگران در جامعه فاقد ارزش های معنوی، به این دلیل است کهتنها جامعه اصالت دارد و رصت بودن و نشان دادن و لذت بردن تنها چند روزی است. لذا مدسازان از این عطش سیری ناپذیر سودجویی می کنند.



وی دلایل دیگری را نیز برای مدپرستی بیان می کند که عقده های چرکین دوران مختلف از آن جمله است. مانند مردانی که نمایش لباس زنان خود را وسیله ای برای اعلام وجود و جلالت خود قرار می دهند. آنگاه به کراهت لباس شهرت در اسلام اشاره می کند و به نظر وی اشراف با لباس گران قیمت وضع خود را می نمایانند و با لباس خخود را زا دل عموم بیرون می کشندتا بودن خود را ثابت کنند و مردم نیز به دنبال آنان برای تشبه به آنان مدام در حرکتند و این دورتلخ همواره ادامه دارد و دربخشی از این قسمت وی می نویسد:



«در جامعه های غربی که نظام اداری محکم و جا افتاده،ماشینیسم و تسلط نظامهای اقتصادی و دولتها بر آموزش و پرورش ووسایل ارتباط جمعی، افراد جامعه را روزبه روز به هم شبیه ترمی کند...» فرد وقتی نتواند خود را از راههای منطقی ومعقول ممتاز و مشخص کند به هراقدام دیگری دست می زند و بس ککه سعی می کند با ایجاد هرگونه تغییری در شکل لباس و نوع آرایش سرو صورت توجه دیگران را به خود جلب کند و خود را از گم شدن درجامعه نجات دهد. چرا که او که به حقیقتی برتر از جامعه مثلاخدا معتقد نیست، گم شدن در جامعه را فنای شخصیت و مرگ خودمی داند.»







● بی حجابی چگونه به ایران آمد ؟



«یکی از ثمرات هجوم غرب به ایران همین تغییر لباس و رواج برهنگی در میان قشرهایی از جامعه بوده است و از آن در رژیم طاغوت تحت عنوان «کشف حجاب » و در این اواخر «رفع حجاب »یاد می شد و در حقیقت چیزی جز مبارزه با پوشش اسلامی و ترویج لباس غربی نبود. اجرای این برنامه محتاج دو شرط بود.



نخست یک زمینه فرهنگی و اجتماعی برای پذیرش لباس غربی و دوم یک عامل اجرا که زور داشته باشد و به اسلام اعتقاد نداشته باشد. عامل دوم رضاخان بود...



شرط اول یعنی زمینه فرهنگی و اجتماعی پذیرش لباس غربی راعربزده ها تامین کردند.



آنان اسلام را نمی شناختند و به غرب خوشبینی مطلق داشتند. بیگانه با خویش وچشم بسته، دلبسته بیگانه بودند. در واقع این قشر معدود همان قشری بودند که قبل از فرو رفتن در لباس غربی و قبل از به دست گرفتن پرچم فرهنگ غرب، آن فرهنگ را پذیرفته بودند و تغییر لباس آخرین و بیرونی ترین پوسته ای بود که در وجود آنها تغییر می کرد. این امر به ظاهر کم اهمیت تنها در جامعه ما اتفاق نیفتاد. در همه مشرق زمین، بسیاری از مردم به دنبال تسلیم در برابر فرهنگ غرب،جامه غربی به تن کردند... اگر پذیرش لباس غربی نتیجه سلطه فرهنگی غرب و خود باختگی شرق نیست چرا تاکنون دیده نشده است که حتی یک نمونه از خصوصیات لباس شرقی در مغرب زمین پذیرفته شود ؟...



در جامعه ما در سالهای قبل از ۱۳۱۴ آنها که تغییر لباس راپذیرفتند همان کسانی بودند که فرهنگ غربی را پذیرفته بودند وآنها که نپذیرفتند نیز دقیقا آنهایی بودند که آن فرهنگ رانپذیرفته بودند و گول اتو به اصطلاح «ترقی » و «آزادی » و«تساوی حقوق » را نخورده بودند.»







● لباس ژاپنی ها چگونه غربی شد ؟



نویسنده برای آن که مساله تغییر لباس در مقیاس جهانی آن درک شود، تاریخ لباس مردم ژاپن رادر این بخش توضیح می دهد که بسیارعبرت آموز و تکان دهنده است و خوانندگان را به مطالعه کتاب فرامی خوانیم: در ادامه این بخش می خوانیم: «می بینید که مساله، مساله آزادی فرد و سلیقه شخصی نیست، بلکه هجوم یک فرهنگ خالی از معنویت است به فرهنگ های معنوی وسننی و می بینند که در ژاپن هم که اسلام در کار نبوده است، قبل از غربزدگی مردان و زنان لباسهای گشاد و بلند می پوشیده اند و به دنبال نغوذ غرب... خانواده سلطنتی داعیان و اشراف همزمان باتقلید از رقص و موسیقی و عادتهای اجتماعی غرب، لباسهای سنتی خود را کنار می گذارند و لباس غربی می پوشند...»



در ادامه نویسنده به حجاب در تمدن های قدیمی، یونان، اسپارت و ایران نیز اشاره می کند و آنگاه سخنی از امام خمینی (ره) راحسن ختام این بخش قرار می دهد: «ما می دانیم ک این سخنان برای کسانی که با خیانتکاری وشهوت پرستی و نواز و رقص و هزار جور مظاهر فسق و بی عفتی بارآمدند، خیلی گران است. البته که تمدن و تعالی مملکت را به لخت شدن زنها در خیابانها می دانند و به گفته بی خردانه خودشان باکشف حجاب نصف جمعیت مملکت کارگر می شود (لکن چه کاری همه می دانید و می دانیم) حاضر نیستند مملکت با طرز معقولانه و درزیر قانون خدا و عقل اداره شود. آنهایی که این قدر قوه تمیزندارند که کلاه لکنی را که پس مانده درندگان اروپاست، ترقی کشور می دانند با آنها ما حرف نداریم... آن روز که کلاه پهلوی سرآنها گذاشتند همه می گفتند: مملکت باید یک شعار ملی داشته باشد.



استقلال در پوشش دلیل استقلال مملکت و حافظ آن است. چند روزبعد کلاه للنی گذاشتند سرآنها، یک دفعه حرفها عوض شد. گفتند:ما با اجانب مراوده داریم باید همه هم شکل شویم تا در جهان باعظمت باشیم. مملکتی که با کلاه عظمت برای خود درست می کند یابرایش درست می کنند هر روز کلاهش را ربودند، عظمتش را هم می برند.»







● منطق عفاف



▪ نویسنده در پایان کتاب بدون رجوع به تاریخ گذشته و فرهنگ هادلایل دیگری بر لزوم پوشش ارائه می شود از جمله این که:



۱) برهنگی ارزش زن را از بین می برد و او را تا حد یک کالا وجنس پست می کند و ارضای غریزه جنسی به معنی همگانی و همه جایی کردن مساله جنسیت نیست. زنی که تن و اندام خود را در معرض دید می گذارد می خواهد با زنانگی خود جایی برای خود در دل ها یاشخصیت ها بیابد نه انسانیت خود. وقتی کار به اینجا می کشد که دیگر بر زن نه به عنوان یک موجود دارای شخصیت و هویت بلکه ازاجزای بدن او صحبت می آید و از سکس بودن سر و سینه و پای زن چنان بحث می شود که از مزه گوشت گردن و قلوه گاو و ران گوسفند.بزرگترین لطمه به خود زن وارد شده است.»



۲) «بی بندوباری در پوشش، بی بندوباری در تحریک است وبی بندوباری در تحریک بنیاد خانواده را متلاشی می کند. غریزه جنسی یکی از علل مهم ازدواج و به وجود آمدن خانواده است. اماپس از ازدواج هرچه زمانی می گذرد، نقش غریزه جنسی در حفظ دوام خانواده کمتر می شود و به جای آن نقش عشق تفاهم و وفاداری دربقای خانواده بیشتر می شود. هم در اینجا باید گفت که بی لباسی،عریانی وخود نمایی، آفت زندگی خانوادگی است و در یک کلام بی حجابی ریشه رخت خانواده را می خشکاند...







● سخن آخر



▪ نویسنده در پایان کتاب داستانی از کریستین آندرس را نقل می کند و در پایان نتیجه می گیرد:



اینک تمدن غرب، چنین وانمود می کند که می خواهد برای انسان لباس بدوزد... اما در حقیقت به جای آن که لباس برتن او کند، او را برهنه ساخته است و هیچ کس جرئت نمی کند فریاد برآورد که لباس درکار نیست و حاصل این همه مد و پارچه و چه و چه برهنگی انسان است. همه می ترسند که مبادا خیاطان حقه بازی که زرو سیم را برده اند و می برند، آنها را به ناپاکی در اصل و نسب متهم کنند، آیا در این جهان که همه اسیر و شیفته تبلیغات غرب شده اند مردمی پیدا می شوند که دلی به پاکی آن کودک داشته باشندو فریاد برآورند که آنچه به نام لباس در غرب به تن انسان می پوشانند، لباس نیست، بلکه برهنگی است.



















نویسنده: غلامعلی - حداد عادل





منبع: مرکز امور زنان و خانواده ( www.women.gov.ir )





کد خبر: 17460
Share/Save/Bookmark