انتصاب شتاب زده و تحمیلی خسارت بار است
در آوردگاه میراث و سنگر میراثیان؛
انتصاب شتاب زده و تحمیلی خسارت بار است
انتصاب شتاب‌زده و تحمیل مدیری ناآشنا به مسایل سازمان و بیگانه با دانش پیچیده و پر هزینه و عمرخوار باستان‌شناسی و بی‌خبر از ظرافت و مسئولیت خطیر میراث‌داری و میراث‌بانی جهان پیچیده و تأثیرگذار و باسابقه تاریخی و فرهنگی غنی‌ای چونان ایران، می‌تواند اثرات و تبعات منفی و خسارت‌بار فراوان دیگری را به دنبال داشته باشد.
 
تاريخ : يکشنبه ۱۳ بهمن ۱۳۹۲ ساعت ۱۱:۵۳
حکمت‌اله ملاصالحی -چنین می‌پنداشتیم و رؤیای افق روزهای روشن‌تر را چنین در اندیشه ترسیم می‌کردیم و دامن امید و امنیت را اینچنین در دل گشوده بودیم که با به‌در شدن و به‌سر آمدن کابوس سنگین سال‌های تیره و خسارت‌بار مدیریت‌های میراث‌نا‌شناس و ناباستان‌شناس و سودازده و سوداگر مدیریت‌های پیشین بر میراث و میراثیان ملت و میهن ما، دولتیانی از جنس دیگر در راهند و از پی می‌رسند تا روی آوار به‌جای مانده از آن سنگرهای تخریب‌شده و سرزمین‌ها و سنگرستان‌های سوخته و محوطه‌های غارت‌شده و اسناد به تاراج رفته و «مسعودیه» ‌های اشغال‌شده، با چراغ خرد و احساس مسؤولیت و دست همت جان تازه‌ای در پیکر نزار و نحیف یکی از حساس و آسیب‌دیده‌ترین سازمان‌ها و نهادهای جامعه معاصر ما بدمند و با غیرت و قوّتِ حکمت و دانش و دانایی آوار‌ها را از پیش رو برگیرند و کژی‌ها را راست کنند و خمیدگی‌ها را به راستی بیارایند. 

اینک پس از پنج ماه صبوری و امیدواری بار دیگر احساس می‌کنیم با‌‌‌ همان کابوس دهشتناک مدیریت‌های بی‌ثبات و سیاست‌زده سال‌های غم‌انگیز و پرهزینه و خسارت‌بار دولتیان نهم و دهم که خرمن چندین دهه سنگربانان تاریخ و فرهنگ و میراث کشور ما را به آتش کشیدند و بر باد دادند و رفتند مواجه هستیم و دست و پنجه می‌فشاریم. کارنامه پنج ماهه نخست مدیریت ناوزیر دولت یازدهم بر سازمان میراث، علی‌رغم آن‌که معاونان و مشاوران آزموده و آشنا به مسائل ریز و درشت مواریث مدنی و معنوی کشور زیر چ‌تر حمایتش گرفته بودند نه تنها چندان درخشان و امیدوارکننده نبود که فرجامی غم‌انگیز و نگران‌کننده نیز داشت که اینک شاهدش هستیم. 

نگران‌کننده و غم‌انگیز از آن جهت که هم بی‌ثباتی در مدیریت‌های سازمان را دامن می‌زند و مانع بر سر راه فعال کردن و ایجاد تحرک و انسجام و استمرار در طرح‌ها و برنامه‌های کوتاه و بلندمدت میراثیان و پژوهشگران سازمان می‌شود، هم آن‌که با انتصاب شتاب‌زده و تحمیل مدیری نامقبول و ناآشنا به مسایل سازمان و بی‌بهره از آگاهی تاریخی و بی‌نصیب از دانایی فرهنگی و ناآموخته و بیگانه با دانش پیچیده و پر هزینه و عمرخوار باستان‌شناسی و بی‌خبر از ظرافت و مسئولیت خطیر میراث‌داری و میراث‌بانی جهان پیچیده و تأثیرگذار و باسابقه تاریخی و فرهنگی غنی‌ای چونان ایران، می‌تواند اثرات و تبعات منفی و خسارت‌بار فراوان دیگری را به دنبال داشته باشد. 

در عصری اینچنین پیچیده و منقلب و ملتهب و متحول و شکننده و دلهره‌آور، ‌گاه حتی یک تصمیم شتاب‌زده و مصلحت‌مدارانه می‌تواند چنان عواقب هول‌انگیز و خسارت‌باری را برای مردم یک جامعه به‌دنبال آورد که هرگز تصورش در ذهن تصمیم‌گیرندگانش نیاید و در خیالشان نگنجد! در مدرسه‌های رایگان و فراخ تجربه آموخته‌ایم آن‌ها که اینجا و آنجا برای مدیریت پرسه زده‌اند و معتاد ریاست‌اند و شیفته جاه و فریفته مقام و ربوده زر شده‌اند، مدیران موفق و کارآمد و گره‌گشایی نیستند. از کژروی‌ها و کژاندیشی‌ها و کژفهمی‌ها و ناراستی‌ها و اشتباهات پرهزینه و خسارت‌بار مدیریت‌های تحمیلی دولیتان نهم و دهم بر سازمان میراث فرهنگی و گردشگری کشور عبرت بیاموزیم و گام در جای پا و راه کژی که آن‌ها نهادند و رفتند، ما ننهیم و نرویم که نه به مصلحت میهن ماست و نه به منفعت ملت ما:
هرکه ناموخت از گذشت روزگار / هیچ ناموزد ز هیچ آموزگار

یک جامعه و یک ملت حتی اگر بر اصیل و آسمانی و متعالیترین کتاب و کلام و سنت اعتقادی تکیه زده و به آن احساس دلبستگی کند و تعلق خاطر داشته باشد، مادام که شناخت عمیق و استواری از سرچشمه‌های سنت و میراثی که جانش به آن سیراب می‌شود ندارد و نمی‌داند و نمی‌فهمد در چه موقعیت و شرایط تاریخی قرار گرفته و نسبتش با تاریخ و جامعه جهانی چگونه است، همواره این خطر درکمین است که میدان را به دیگری وانهد و عقیده و اندیشه‌اش سر از اخباری‌گری و تعصب و تکفیر و خشونت و خون و بی‌رحمی و قساوت و جنایت برکشد. 

سنگرهای تاریخ و فرهنگ و مواریث مدنی و معنوی یک جامعه و یک ملت سنگرهای تیغ و تیر و شمشیر نیستند. سنگر تیغ و تیر و شمشیر آخرین گزینه است. وقتی کار به کارزار کشید همه می‌بایست یک تن شد و از حریم و حرمت و مرزهای میهن خویش دفاع کرد؛ سنگرهایی هم هستند که نامرئی‌اند و سنگربانان و سربازانش نیز از تبار دیگری هستند. از جنس سنگربانان سنگر نظامیان و سپاهیان و ارتشیان و لشکریان نیستند. نامرئی نیز حرکت می‌کنند و نامرئی نیز ره می‌سپارند و اندیشه‌ها را بی‌مرز درمی‌نوردند و عقل‌ها و هوش‌ها را بی‌تیغ و تیر و شمشیر تسخیر می‌کنند و جان‌ها و دل‌ها را با حکمت و هنر و هنرمندانگی و خلافیت می‌ربایند و زخمه‌های قلمشان تارهای روح آدمیان را به‌طریقی دیگر مرتعش می‌کند و برمی انگیزد. 

هر آن کس که شایستگی، لیاقت و همت و حکمت و فضیلت و هنر حضور در چنین سنگری را ندارد آن به که سربازی لایق‌تر و با غیرت و همت‌تر به پیکار فراخوانده شود و جایش را پر کند. مدیریت و مهندسیِ صیانت از حریم مواریث مدنی و معنوی یک ملت، هم وجدانی امانتدار را می‌طلبد هم احساس مسؤولیتی عمیق و استوار را و هم آنکه بهره‌مندی از خودآگاهی عمیق تاریخی را. خودآگاهی تاریخی برای آنکه بتواند ستون‌های پنجمی که در درون سنگرهای انسجام و اقتدار و وحدت ملی و مدنی ما خانه کرده و کندن و افکندن ریشه‌های معنوی ملت و میهن ما را نشانه گرفته‌اند، هوشمندانه ردیابی و رصد کند و مانع رخنه و رسوخشان در سنگرستانِ صیانت از مواریث مدنی و معنوی کشور بشود. 

در مدرسه فراخ تاریخ آموخته‌ایم که همیشه مدیران نالایق و بی‌بهره از شعور تاریخی طعمه‌ها و لقمه‌های لذیذ برای زیاده‌خواهان و توسعه‌طلبان و توطئه‌گران بوده‌اند. افکندن هر طرح توسعه اقتصادی و پیشرفت علمی و صنعتی و برنامه ریختن و مهندسی رفاه اجتماعی بدون توجه جدی و احساس مسؤولیت عمیق و استوار و سرمایه ریختن و هزینه کردن روی نیروی انسانی و باور به انسان و ارتقاء کیفیت زندگی شهروندان، بدون باور به صیانت از مواریث مدنی و معنوی یک ملت، نه تنها به مقصد مطلوب نخواهد رسید، بلکه مشکلات فراوان و پیش‌بینی‌ناپذیر و کمرشکن دیگری نیز دامن خواهد زد. توسعه متوازن یک شعار نیست، یک تاکتیک و تیک‌تاک لحظه‌ای هم نیست؛ یک راهبرد است و به‌غایت تعیین‌کننده در حل معضلات یک جامعه و برگرفتن موانع از پیش روی آن. 

«سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی وگردشگری» که می‌توانست نقش بسیار تعیین‌کننده در تحقق هرچه بهینه‌تر طرح‌ها و برنامه‌های توسعه و پیشرفت و پیشبرد متوازن‌تر علمی و فنی و اقتصادی و رفاه اجتماعی و ارتقاء و بهبود کیفیت زندگی جامعه معاصر داشته باشد، متأسفانه به دلیل فقدان شناخت درست و عمیق مجلسیان و قضائیان و دولتیان و مدیران اجرایی کشور ما از فرهنگ و مواریث فرهنگی کشور، یکی از مهم و حساس و تأثیرگذار‌ترین سازمان‌ها و نهادهای جامعه معاصر ما را آنچنان به حاشیه رانده که «دولتیان تدبیر و اعتدال» نیز با آن همان‌گونه رفتار می‌کنند که «دولتیان هولوکاست» کردند، بردند و رفتند! 

انتصاب مدیریت جدید سازمان اتفاق میمون و خبر خرسندکننده‌ای نیست. چه بسا بر مشکلات سازمان بیش از پیش دامن زده شود. علی‌رغم آنکه حساسیت و اعتراض خاموش و به‌موقع و به‌جای جناب دکتر مهدی حجت، این میراثی‌مرد آزموده و سنگربان هشیار سنگر میراثیان میهن ما، در خور تقدیر است و تحسین‌برانگیز، لیکن تحسین‌برانگیز‌تر آنست که همچنان چونان یک سرباز آزموده و رزم‌دیده در سنگر میراث و میراثیان بمانند تا ستون فقرات سازمان بیش از این در هم شکسته نشود. ظریفی می‌گفتند که «اگر نخستین مدیر میراثی منتصب دولت یازدهم می‌دانست بر مدیریت چه سازمانی تکیه زده و چه مسئولیت خطیر و سنگینی را بر شانه گرفته، به جای یک قلب اگر چندین قلب هم می‌داشت می‌بایست چونان یک سرباز مقاوم در سنگر می‌ماند و جانش را بر سر ایمانش در صیانت از مواریث مدنی و معنوی ملت و میهنش می‌نهاد.» 

از منظر ما و به باور ما، دلایل موجه و متقاعدکننده متعدد و مهمی وجود دارد که جامعه باستان‌شناسی و میراثیان و متفکران میهن ما بپذیرند و بکوشند و پای بفشارند و دست از تلاش نشویند و به مجلسیان و قضائیان و دولتیان تفهیم کنند و بقبولانند که تأسیس یک وزارتخانه مستقل «میراث فرهنگی و طبیعی» ضرورتی اجتناب‌ناپذیر برای کشوری مهم و پیچیده و تأثیرگذار چونان ایران است. اگر سازمان میراث فرهنگی یک وزارت مستقل بود، آیا باز هم مجلسیان رای اعتماد به دو ناوزیری می‌دادند که یکی پس از یک دوره کوتاه مدیریت پنج ماهه‌اش بر سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری کناره می‌گیرد و می‌رود و دیگری پرشتاب و باسهولت و جسارت از پی می‌رسد و می‌آید تا کرسی مدیریت سازمان را اشغال کند؟ در مقام دولت‌داری و میادین حساس و پر مینِ سیاست و قدرت، خامی و خیانت، جهل و جسارت دو چهره از یک واقعیت و دو روی یک سکه‌اند. 

استاد دانشگاه تهران و سردبیر مجله باستان‌شناسی
کد خبر: 68889
Share/Save/Bookmark