دو روی سکه از یک فیلم
نگاهی به فیلم سینمایی «تجریش ناتمام»؛
دو روی سکه از یک فیلم
تجریش ناتمام را تنها ببینید! تنها ببینید چون ممکن است شما را به یاد روزهایی بیاندازد که فقط خودتان دوست دارید با آن خاطره بازی کنید؛ خودتان تنها ببینید و یاد عاشقانه هایی از جنس فراموشی بیافتید؛ فراموشی اجباری؛ فراموشی ناخواسته، فراموشی سرد.
 
تاريخ : سه شنبه ۲۴ تير ۱۳۹۳ ساعت ۱۳:۵۱
فیلم سینمایی «تجریش ناتمام» که همچنان جزو تازه‌های اکران سینما به حساب می‌آید ماجرای دو دوست قدیمی است که سال‌ها پیش به هم علاقه‌مند بوده‌اند و در جوانی و دوران دانشجویی با هم تئا‌تر کار می‌کردند اما عاشقانه آن‌ها به سرانجام نمی‌رسد. هر کدام از آن‌ها به سویی می‌روند و سرنوشتی پیدا می‌کنند. از آخرین دیدار آن‌ها مدت زیادی نزدیک به بیست سال می‌گذرد. اما شقایق فراهانیدر نقش (سرور) به بهانه اینکه می‌خواست آخرین نمایش نامه‌ای را که بیست سال پیش با دوستانش کار کرده دوباره به روی صحنه ببرد به سراغ مردی می‌رود (محمد رضا فروتن در نقش امیر) که در سال‌های دور به هم علاقه مند بوده اند و در نهایت تصمیم می‌گیرند که دوستان قدیمی خود را بیابند تا‌‌ همان نمایش نامه را دوباره به روی صحنه ببرند.

خط کلی قصه می‌تواند جذاب باشد مخصوصاً برای جوان‌ها که در شور و هیجانی جوانی به سر می‌برند و اکثراً هم یا عاشق هستند و یا حداقل عشق و حس خواستن را تجربه کرده‌اند. متاسفانه قصه به خوبی پرداخت نشده است و مخاطب عاشق شاهد لحظات ناب عاشقانه نیست شاید به سختی چند قسمت را بتوان در فیلم سینمایی «تجریش ناتمام» پیدا کرد که البته مخاطب را ارضاع نمی‌کند. ما شاهد فیلمی عاشقانه با کمترین لحظه های عاشقی هستیم که عشق را نشان نمی‌دهد.

دو شخصیت اصلی فیلم در پی دوستان قدیمی خود می‌گردند و اتفاق‌هایی که برایشان می‌افتد بیشتر شبیه به احوالات امروز جوان‌ها است نه جوان‌هایی که در بیست سال پیش با هم ارتباط داشته‌اند، عاشق بوده‌اند، حرف می زدند حتی تیکه کلام‌ها و شوخی ها رفتار آن‌ها خیلی شبیه به جوان‌های بیست سال پیش نیست. به سراغ هر کدام از دوستان شان می‌روند درگیر زندگی شخصی خودشان هستند و جالب اینجا که تمام عکس‌های بیست سال پیش در خانه این افراد در دسترس قرار دارد تا حدی که وقتی وارد خانه یکی از دوستانشان می‌شوند آن فرد عکس این دونفر را که در کنار پوستر فیلم سینمایی «هامون» در کنار هم هستند در قفسه کتاب خود وسط یک کتاب که دم دست هم است گذاشته است و به راحتی آن را می‌آورد و خاطرات آن‌ها زنده می‌شود این روند غر منطقی توجیه خاصی نمی‌تواند داشته باشد.

در ابتدای شروع فیلم ما شاهد بارش باران هستیم اما در مدتی بعد که نگاهی به خیابان‌ها می‌اندازیم اثری از خیس شدن کف خیابان‌ها نیست. ریتم کند فیلم سینمایی «تجریش ناتمام» و موسیقی‌های مختلفی که در فضا‌های مختلف در فیلم دائماً به گوش می‌رسید باعث خستگی مخاطب می‌شود هرچند اگر بخش‌هایی از موسیقی با اتمسفر کلی فیلم همخوانی داشت اما دیگر آن قدرت لازم خودرا برای تاثیر گذاری از دست داده است. پلان‌های طولانی و بدون دلیل یکی دیگر از موارد خسته کننده این فیلم سینمایی می تواند باشد. بیننده تمام وقت علاقه‌مند است که شاهد عکس العمل‌های و اتفاقات جدید بین این دو نفر باشد اما این اتفاق با کمترین میزان تکان دهنده به لحاظ حسی رخ می‌دهد.

بازیگران این فیلم سینمایی هرکدام نقش خود را به خوبی ایفا کرده اند. شقایق فراهانی یکی از بازیگرانی بود که توانسته است با نقشش ارتباط خوبی برقرار کند شاید بازی وی در این فیلم یکی از بهترین بازی او در میان تمام فیلم‌هایی باشد که تاکنون در آن‌ها ایفای نقش کرده است. استفاده از می‌میک مناسب و آکسیون‌هایی که در انتهای آن‌ها چیزی بالا‌تر از آن حرفی است که مخاطب می‌شنود.

محمدرضا فروتن هم که به گفته پوریا آذربایجانی کارگردان این فیلم سینمایی استاد عاشقانه‌های سینمای ایران است بازی خوبی را از خود نشان داده بود اما باید به این نکته دقت داشت که فروتن در فیلم‌های زیادی بازی کرده که عاشقانه بوده اند و باید کمی تامل کرد که چقدر وی از آن نقش‌ها فاصله داشته است و تفاوت های اساسی این کاراکتر با دیگر نقش هایی که در این راستا بوده و او بازی کرده است دارد که با کمی ریزی بینی می توان تکرار آن را بیش از پیش حس کرد.

آن روی سکه!

تجریش ناتمام را تنها ببینید! تنها ببینید چون ممکن است شما را به یاد روزهایی بیاندازد که فقط خودتان دوست دارید با آن خاطره بازی کنید؛ خودتان تنها ببینید و یاد عاشقانه هایی از جنس فراموشی بیافتید؛ فراموشی اجباری؛ فراموشی ناخواسته، فراموشی سرد. آدم باید خیلی عاشق باشد که بیست سال عاشق بماند؛ همه می دانیم که آدم ها گاهی عشق هایی دارند که با زندگی شان فرق دارد؛ آدم ها گاهی عشق هایی دارند که فقط خودشان می دانند؛ فقط خودشان می دانند که دل شان کجا نشسته به دریا؛ کجا به درخت، خاطره آویزان کرده و کجا پیراهن خود را به آفتاب سپرده است. یک روز بارانی؛ عاشقانه هایی آرام؛ بی دلهره؛ بی سرمشق، بی کتاب، بی ساعت.

«اشک مجرای عبور خویش را گم کرده است»؛ این شاید تعبیری باشد برای وقتی فیلم تمام می شود. در یک غروب؛ در یک تنهایی؛ در یک استیصال مدام؛ استیصال ۷ عصر؛ شب عید؛ بوی عیدی؛ شادی شکستن ...، ترس ناتموم گذاشتنِ ...
کد خبر: 73414
Share/Save/Bookmark