تاملی درباره بیش-متنیت
 
تاريخ : يکشنبه ۴ مهر ۱۳۸۹ ساعت ۱۶:۱۵
متن بر هیچ دری بسته نخواهد بود



تاملی درباره بیش-متنیت



یکی از مهم ترین ویژگی های انسان ویژگی میراث فرهنگی اوست. انسان بر اساس میراث و متن های گذشته متن های جدیدی را به وجود می آورد و به همین جهت انسان های نه تنها از سایر جانداران متمایز می شود بلکه نسبت به گذشتگان خود نیز متفاوت هستند. فرهنگ ما بر روی الواح و متن هایی بنا شده است که قدمت آنها به قدمت تاریخ انسانها و وسعت آنها به وسعت خیال اوست.



در قرن بیستم با رشد ارتباطات و دسترسی افراد به داده های متنوع و گوناگون بر تعامل متن ها افزوده شد و رابطه بین متن ها در بستر فکری فرمالیستها و ساختارگرایان مورد بررسی و تاکید قرار گرفت. ژولیا کریستوا با مطالعه آثار باختین بیش از دیگران متوجه اهمیت روابط بین متن ها شد و برای نخستین بار واژة بینامتنیت (intertextualié) را ابداع کرد. با زمینه هایی که وجود داشت این واژه و مطالعات مربوط به بینامتنیت به یکی از موضوعات اساسی پژوهش در عرصه های گوناگون به ویژه هنر و ادبیات تبدیل شد.



اندیشمندان بزرگی همچون بارت، ژنت، ریفاتر، بلوم، ژنی و بسیاری دیگر به گسترش مطالعات بینامتنیت از زاویه های گوناگون پرداختند. برخی به خود متن، برخی به مولف و برخی دیگر به مخاطب توجه داشتند. برخی در زمینه هنر و برخی دیگر در زمینه ادبیات و فرهنگی متمرکز شدند. ژرار ژنت ساختارگرا و منتقد بزرگ فرانسوی یکی از تاثیرگذارترین پژوهشگران در عرصه بینامتنیت است. ژنت دامنه مطالعات کریستوا را گسترش می دهد و کوشش می کند تا هر رابطه ای که یک متن می تواند با غیر خود داشته باشد را به طور نظام مند مطالعه کند.



به همین دلیل دیگر، واژه بینامتنیت که دارای معنای خاصی شده بود نمی توانست همه حوزه مطالعاتی او را شامل شود. بر همین اساس، او واژه جدیدی یعنی ترامتنیت (transtextualité) را ابداع و مورد استفاده قرار داد. بنابر این، ترامتنیت هر نوع رابطه ای که یک متن می تواند با غیر خود داشته باشد را شامل می شود. ژنت ترامتنیت را به پنج دسته تقسیم می کند که این پنج دسته به دلیل نوع ارتباطی که یک متن با متن دیگر دارد از هم متمایز می شوند و عبارتند از: بینامتنیت (intertextualité)، پیرامتنیت (paratextualité)، فرامتنیت (métatextualité)، سرمتنیت (arcitextualité) و بیش متنیت (hypertextualité). همانطوریکه ملاحظه می شود نزد ژنت بینامتنیت تنها یکی از پنج نوع ترامتینت محسوب می شود.



هر یک از این پنج دسته نوعی از روابط یک متن را با غیر خود طرح و بررسی می کند. ولی چون هریک به تنهایی بحث مفصلی را می طلبد در اینجا به یکی از آنها یعنی بیش متنیت بسنده می شود. این موضوعات توسط ژنت در کتاب های گوناگون طرح شده است چنانکه تمام کتاب «الواح بازنوشتنی» به بیش متنیت اختصاص یافته است. بیش متنیت هر گونه رابطه برگرفتگی است که میان متن «ب» و یک متن پیشین «الف» برقرار شده باشد که بشرط اینکه این رابطه تفسیری نباشد. با ویژگی های رابطه «برگرفتگی» بیش متنیت از بینامتنیت و با شرط تفسیری نبودن از فرامتنیت تمایز می شود.



بنابر این موضوع بیش متنیت موضوع متن های بازنوشته شده بر اساس متن های پیشین است. به عبارت دیگر، بیش متنیت موضوع متن های درجه دوم را مورد بحث قرار می دهد. اما واقعا، کدام متن، متن درجه دوم نیست. یعنی کدام متن از تاثیر متن یا متن های دیگری شکل نگرفته است. بی شک در میزان و چگونگی تاثیرپذیری یک متن از متن های دیگر درجاتی می توان قائل شد. برخی از انواع ادبی یا هنری که بر ذهنیت و خلاقیت مولف تکیه بیشتری دارند از متن های دیگر کمتر تاثیر پذیرفته اند. به طور مثال شعر از تاثیرات بیرونی کمتری نسبت به اقتباس برخوردار است.



اما هیچ متنی بی تاثیر از متن های دیگر نیست. آثار ادبی و آثار هنری نو بر روی لوح های قدیمی نوشته می شوند چنانکه بومی که نقاش بر روی آن نقاشی می کند بارها و بارها توسط پیشینیان نقاشی شده است. کاغذ سفیدی که شاعر بر روی آن شعر نوی می نویسد بارها و بارها بر روی آن شاعران پیشین اشعار خود را نوشته اند.



بنابر این اگر نیک دیده شود هیچ بوم سفید و هیچ کاغذ سفیدی وجود ندارد. ما پیوسته بر بوم های کشیده شده نقاشی می کشیم ما پیوسته بر کاغذ های سروده شده شعرهای جدید را می نویسیم. در مجسمه ای که می آفرینیم تمام مجسمه سازانی که به طور مستقیم و غیرمستقیم می شناسیم با ما شریک هستند در عمارتی که می سازیم تمام معماران که کارشان را دیده ایم یا سخنانشان را شنیده ایم در آن شرکت دارند و هیچ قطعة موسیقی بدون حافظه وجود ندارد و همواره قطعه های جدید بر اساس قطعه های گذشته نواخته می شود. خلاصه اینکه : ما پیوسته بر لوح های نوشته شده بازنویسی می کنیم. به همین دلیل عنوان اصلی کتاب ژنت در خصوص بیش متنیت پالمسست یعنی «الواح بازنوشتنی» است.



اما در این بازنویسی، بازکشیدنی، بازسازی و بازنوایی همواره بر اساس دو عامل صورت می پذیرد. یک- دگرگونی دو-برگرفتگی. بر اساس اصل تغییر و حرکت هیچگاه دو اثر همانند وجود ندارد. یعنی با تغییرات جهان بیرونی جهان داستانی و نمایشی و هنری تغییر می کنند. اگر هم گفته می شود این دو متن همانند هم هستند به طور نسبی واژه همانند به کار گرفته شده است. عامل دوم برگرفتگی یا اشتقاق است. چنانکه گفته شد در بیش متنیت همواره متن دوم از متن اول یا متن های اول برگرفته شده اند. ژنت روابط بیش متنی را به دو دسته کلی تقسیم می کند: تقلید و تراگونگی. تقلید بر اساس حفظ نسخه اصلی بنا شده است در صورتی که تراگونگی بر اساس تغییر. البته این دو روابط با توجه به نسبتی که ما پیدا می کنند معنا می شوند زیرا چنانکه پیش تر نیز گفته شد هیچ بیش متن نمی تواند بدون تغییر به پیش متن تبدیل شود.



تفاوت تغییر در تقلید و تراگونگی در هدف مند بودن تغییر و میزان است. یعنی در تقلید هدف تغییر نیست و میزان آن هم بسیار فاحش نخواهد بود. این دو قسم بزرگ یعنی تقلید و تراگونگی دارای هم ژانرها و هم خرده ژانرهای خاص خود هستند و هم دارای نظام ارتباطی مخصوص. به طور مثال پاستیش از نوع تقلید و پارودی از نوع تراگونگی هستند. در اینجا از تقلید که خود بحث مفصلی است و با توجه به شاخه های مختلف هنری و ادبی دارای ارزش و کارگردهای گوناگونی است صرفنظر می شود و تنها به بخش تراگونگی پرداخته می شود.



چنانکه گفته شد تراگونگی رابطه بیش متن با پیش متن است بشرط اینکه همراه با نیت دگرگونی باشد. به طور مثال اقتباس یا خلاصه کردن هر کدام نوعی از تراگونگی محسوب می شوند. تغییراتی که در تراگونگی ایجاد می شود به شکل های گوناگون قابل تقسیم است. از نظر نوع تغییر می توان آنها را به سه دسته بزرگ تقسیم کرد: کاهش، افزایش و جابه جایی.



هنگامی که یک متن می خواهد بر اساس متن پیشین شکل بگیرد یکی از حالتهای ممکن کوچک شدن و کاهش آن است. یعنی متن دوم نسبت به متن نخست کوچک شده باشد و این کوچک شدن بر اساس قاعده کاهش یا حذف انجام می گیرد. بسیاری از تغییرات متنی به دلیل این انجام می گیرند تا یک متن گسترده را دلایل مختلفی کوتاه کنند. خود کاهش می تواند دارای سه گونه باشد: پیرایش، آرایش و افشردگی. پیرایش عملی است که عمل حذف و کاهش در خصوص مضمون و محتوی صورت گرفته باشد و سبک آن تقریبا دست نخورده باقی بماند. به عبارت دیگر، هدف اصلی در پیرایش حذف مضمونی است. حذف مضمونی اغلب به دلیل مغایرت یک متن با هنجارهای اعتقادی، سیاسی، اخلاقی و اجتماعی صورت می گیرد.



برای پیرایش می توان دو عامل را در نظر گرفت نخست خود مولف که به آن خود-پیرایشی می گویند و دوم شخص یا نهادی غیر از مولف که به آن دگرپیرایشی می گویند. سانسور یکی از انواع پیرایش متنی است که می تواند خودسانسوری یا دگرسانسوری باشد. نهادهای ممیزی رسمی در کشورها نیز همین فعالیت را به عهده دارند. نوع دوم کاهش عملی است که ما آنرا آرایش ترجمه می کینم. در آرایش بر عکس پیرایش هدف حذف سبکی و زیبایی شناسی متنی است نه مضمونی. در آرایش مولف یا گاهی غیر مولف می کوشد تا از نظر سبکی به اصلاح و حذف متن بپردازد.



به طور مثال غزلیات حافظ توسط خود او و به دلایل سبکی بارها دچار آرایش شده است و بسیاری از غزلیات نخستین حذف شده اند. گاهی نیز برخی شاعران جوان شعر خود را به شاعران باتجربه می دهند و از طریق آنها این حذف آرایشی صوت می گیرد. در سایر هنرها همچون فیلمسازی و به ویژه در تدوین، در نمایشنامه نویسی و موسیقی نیز بارها یک متن آرایش سبکی می شود. بنابر این آرایش متنی نیز همانند پیرایش می تواند توسط خود مولف یا دیگر آنجام گیرد که اولی را خود آرایشی و دومی را دگر آرایشی می نامند. صورت آخری کاهش افشردگی است. در افشردگی حذف و کاهش هم در خصوص مضمون و هم در خصوص سبک انجام می پذیرد.



بهترین شکل افشردگی خلاصه نویسی است. خلاصه نویسی یکی از انواع قدیمی کاهش محسوب می شود. این عمل با شروع عصر فرهنگ نامه نویسی و دانشنامه نویسی بسیار مورد استفاده قرار گرفته است. افزایش عملی است که بر عکس کاهش در آن بیش متن گسترده از پیش متن خود می شود. افزایش نیز به سه قابل تقسیم است: توسعه، اضافه و گسترش.



موضوع توسعه همانند پیرایش مربوط به مضمون می شود ولی بر عکس آن در اینجا به مضمون افزوده می شود. به طور مثال هنگامی که نمایشنامه نویسان فرانسوی قرن ۱۷ و ۱۸ می خواستند از نمایشنامه های یونان باستان همچون نمایشنامه اودیپ استفاده کنند احساس کردند به از نظر مضمونی این نمایشنامه ها قابلیت تقسیم شدن به ۵ پرده که از ویژگی های تئاتر قرن ۱۷ و ۱۸ محسوب می شد را ندارند. به همین علت نمایشنامه نویسان بزرگی همچون کرنی و ولتر در بازنویسی نمایشنامه سوفوکل به توسعه مضمونی آن پرداختند و عناصر مضمونی جدیدی را به آن افزودند. توسعه می تواند به دو شکل برون متنی یا درون متنی باشد.



یعنی یا به اول و آخر نمایشنامه چیزی از بیرون افزوده شود و یا در درون متن و مرتبط به متن چیزی افزوده گردد. شکل دوم همانند آرایش متن بر سبک هنری و ادبی تاکید دارد و این سبک است دچار افزایش می شود و آنرا اضافه نامیده ایم. در اضافه هدف اصلی افزایش سبکی متن است. در این خصوص مولف بیش متن به توصیفات و تکرار مضامین پیش متن خود می پردازد و در آخر، نوع گسترش است که افزایش مضمونی و سبکی را با هم دارد. ژنت در اینجا تاکید دارد که توسعه و اضافه نمی توانند به طور خاص باشند و به همین دلیل اغلب افزایش ها از نوع گسترش هستند.



در همین جاست که مولف پالمسست به مثالهایی از ادبیات قرآنی و ایرانی برای نشان دادن گسترش می پردازد. او در خصوص داستان قرآنی یوسف و زلیخا توضیح می دهد که چگونه این داستان کوتاه قرآنی توسط فردوسی به یک اثر مستقل یعنی یوسف و زلیخای (منسوب به حکیم توس) در قرن یازدهم و سپس به یوسف و زلیخای جامی در قرن پانزدهم گسترش پیدا کرده است.



همچنان که ژنت می گوید در بسیاری از موارد نیز عمل کاهش و افزایش با هم صورت می گیرد که در این صورت جانشینی نیز صورت می گیرد. در اینجاست که تغییرات و جابه جایی ها بسیار گسترده می شوند و بیش متن از پیش متن خود بیشترین فاصله را می گیرد.



مجموعه جانشینی ها و تغییرات درونی متن را ژنت در سرفصلی به عنوان تراوجهیت مورد بررسی قرار می دهد. چون توجه ژنت به ادبیات و نمایشنامه است بنابر این دو وجه کلی قائل است: روایتی و دراماتیک. وجه از نظر ژنت که از نظریه پردازان وجه و ژانر است به نحوه ارائه بیانی باز می گردد و به همین دلیل ژانرهای گوناگون در ادبیات و نمایشنامه نویسی در این دو وجه جای می گیرند. تبدیل پیش متن به بیش متن با توجه به وجه های دوگانه می توان چهار گونه باشد: تبدیل روایتی به دراماتیک، تبدیل دراماتیکی به روایتی. و یا تبدیل روایتی به روایتی و دراماتیکی به دراماتیکی. دودسته اول را تبدیلات درون وجهی و دو دسته دوم را تبدیلات برون وجهی نیز می نامند.



در تبدیل وجهی (درونی یا بیرونی) چندین تراگونگی امکان پذیر است: کانونی، صدایی، انگیزشی، ارزشی، فضایی، ملیتی، جنسیتی، سنی. هر یک از این تراگونگی ها نیاز به بحث مستقل و مفصلی دارند.



در اینجا به طور فشرده به بخشی از مطالب مربوط به بیش متنیت که خود یکی از پنج دسته ترامتنیت بود پرداخته شد. موضوعی که ژنت آنرا مطالعه متن درجه دوم می گذارد. اما اگر بخواهیم به طور عمیق تر به ان نگاه کنیم باید در یک فرایند تحقیقی دیگر که بیشتر فرایندی درزمانی است می توان به آن متن درجه هزارم نیز نامید. زیرا، متن ها پیوسته بر روی هم قرار می گیرند و لایه های هزارگانه ای را شکل می دهند که تنها چشمان تیزبین می توانند لایه های زیرین و پیشین را ببینند.



ساختارگرایی باز ژنت آنها را بخوبی برای ما تبیین می کند اما در برخی موارد بیشتر از این نمی تواند پیش برود. برای نیل به لایه های زیرین و درک آنها می توان از علم تاویل و هرمنوتیک کمک گرفت. برای بررسی عامل و چگونگی دگرگونی های متنی که در درون و به ویژه ذهن انسان مولف انجام می گیرد می توان به مباحث بیناذهنیت به خصوص در پدیدارشناسی مراجعه کرد.



















دکتر بهمن نامور مطلق

استاد دانشگاه شهید بهشتی





منبع: روزنامه تهران امروز ( www.tehrooz.com )



کد خبر: 17462
Share/Save/Bookmark