روایت جنگ با کلمات
نگاهي به رمان «فريادها» نوشته لوران گوده
روایت جنگ با کلمات
 
تاريخ : دوشنبه ۲۴ آبان ۱۳۸۹ ساعت ۱۰:۰۰
رمان« فریادها» نوشته «لوران گوده» نویسنده فرانسوی که به تازگی با ترجمه حسین سلیمانی​نژاد روانه بازار کتاب شده، اثری است درباره جنگ و سربازانی که می کوشند از سرزمین خویش دفاع کنند.

«فریاد ها» بازتاب دردها ، رنج ها و زمزمه​های بی​رمق سربازانی است که آوایشان در میان صدای مهیب بمب​ها هیچگاه به گوش دیگران نمی​رسد. از این رو خود به تنهایی همه آن​ مرارت​ها را به جان می خرند.

ژول برگه مرخصی در دست به سمت ایستگاه قطار می رود، اما همچنان نگران دیگر همرزمانش است و نمی تواند از دست صحنه​های بی رحمانه کشتار که در ذهنش مدام تکرار می​شوند، رهایی یابد. در سوی دیگر این کارزار سربازی شیمیایی کیلومتر​ها دورتر از نیروی​های خودی درون حفره​ای در قلب خاک دشمن اسیر شده و بدن بی رمقش دیگر توان حرکت ندارد.

همه سربازان در هراس از مرگ به سر می برند و اتفاقات گوناگون و عجیب و غریب پیرامونشان لحظه به لحظه روحیه آنها را ضعیف تر می​کند . بوریس و ماریوس از دست فریاد های «مرد خوکی» که همچون شبحی مرموز در اطراف محل استقرار نیروها پرسه می زند و با فریادهای بلندش در تاریکی شب همه را به هراس می اندازد، عاصی شده اند. از این رو به قصد کشتن این مرد سایه وار که می گویند «صدای اعتراض زمین» است به دل جنگل های مرزی می​زنند تا شاید بتوانند همه را از این وحشت رهایی بخشند . در گردانی دیگر نیروها با تمام وجود به قلب دشمن می​تازند و در نهایت با جان فشانی​های بی شمار خاک ازدست رفته را باز پس می​گیرند . اما مدتی بعد به آنها فرمان می​رسد که آن سرزمین را رها کرده و به عقب برگردند. و سربازان خسته از این مبارزه ی بیهوده به انبوهی از همرزمانشان می اندیشند که در این راه از دست رفته​اند.

مقصر کیست؟ در نهایت کار همه به یک نتیجه می رسند . رفتارهای وحشیانه ی «باربونی» در به قتل رساندن اسیر جنگی یا فریادهای سرسام آور مرد خوکی و دیوانگی​های ماریوس، همه ماحصل شرایطی هستند که ناخواسته برایشان رقم خورده و هیچ سربازی مقصر حقیقی این ماجرا نیست.

«فریادها » از خرده داستان​های متعددی شکل می​گیرد که در نهایت یک داستان کلی را در ذهن مخاطب شکل می​دهند . بخش اعظم روایت در زمان «حال» بیان می​شود. نویسنده با بهره از این تمهید فضایی را می​سازد که خواننده در تمامی لحظه​های دلهره و هراس ، همراه شخصیت​های داستان شده و همچون آنها وحشت لحظات داستانی را از نزدیک لمس کند: «بچه ها با سر نیزه​های رو به هوا آنجایند. باید میان این جنگل خنجر پرید. هدف. آتش.آن روبرو یکی نقش بر زمین می​شود. آیا من او را کشتم ؟» (‌ص39)

داستان از «تعدد راوی» برای بیان ماجراهایش بهره می​برد و از روایت​گری کلی پرهیز می​​کند. بر این اساس روایت هر راوی بخشی از ماجرا را کامل می​کند،در این شیوه خود به خود هرکدام از روایت ها ممکن است با هم تفاوت هایی داشته​ باشند و اتفاقا همین تفاوت ها باعث می​شود تا هم شخصیت​ها و هم روایت​ها با ابعاد مختلفی به تصویر کشیده شوند.

«روایت ریپول :

به خاطر دوست داشتن «باربونی» یا احساس ترحم نبود. فقط به خاطر اینکه او یکی از ما بود. وظیفه داشتم مراقبش باشم. من هم از جا بلند شدم و کار لازم را انجام دادم.

روایت کاستلاک :

ریپول بلند شد و سمت باربونی رفت. وقتی روی سرش رسید کلاهخودش را برداشت و طرفش دراز کرد - ص 80»

از دیگر ویژگی​های ساختاری متن ایجاد ریتم متناسب هر صحنه به وسیله «مدت زمان روایت​گری» است. بهره​گیری از قابلیتی «سینمایی» از طریق قطع​های سریع و تغییرهای مداوم زاویه دید در صحنه​های پر کنش و بر عکس. به عنوان نمونه ​در صحنه​های آرام همچون​ حضور ژول در قطار و دور شدنش از مناطق جنگی، داستان با روایت​های طولانی راوی پیش می​رود؟ اما در بخش​هایی مانند حمله و پیشروی (ص39) که رویکردی پرکنش دارند، استفاده از روایت​های​کوتاه و راویان متعدد موجب می‌شود که داستان ریتمی سریع و متناسب با آن صحنه بیابد. چنین تمهیدی در بخش​های مختلف داستان همچون کشتن اسیر جنگی (ص 48) و فرار از دست دشمن (ص 74) نیز مشهود است و موجب می​شود اثر دچار یک نواختی روایت نگردد. اما آنچه «فریاد‌ها» را خواندنی می​کند، صرفا به خاطر ویژگی​های ساختاری و محتوایی آن برای ارائه یک اثر لذت بخش ادبی نیست، بلکه به علت نگاه عمیق و هستی شناسانه نویسنده​ای است که چیزی فراتر از این را به مخاطبش ارائه می​دهد .



خبر آنلاین-میثم نبی

کد خبر: 20071
Share/Save/Bookmark