شعله جلیلی مجموعهدار کفشهای ایرانی در گفت و گو با هنرنیوز؛
هر کس «کتراک» و « قُندره» را پیدا کرد بیاید اینجا!
4 مرداد 1390 ساعت 14:15
کفش های ایرانی قصه عجیبی دارند ،قصه ای که به وسعت تاریخ ایران زمین قدیمی و جذاب است ،اما چه کسی حاضر می شود قصه کفش های ایرانی را روایت کند،شاید کسی که بی صبرانه منتظر است تا دو نوع کفش گمشده ایرانی را به مجموعه اش اضافه کند!
به گزارش هنرنیوز،یک بار دیگر به دعوتنامه نگاه میکنم، نمایشگاه «کفش ایرانی» بلوار میرداماد، خیابان شهید حصاری، خیابان یکم شماره 15، دفتر کمسیون ملی یونسکو در تهران. خیابان میرداماد را که بالا میروم، هرگز فکر نمیکنم غیر از چارق و گیوه کفشهای دیگری هم بتوانم در این نمایشگاه ببینم، اما به محض ورود کفشهایی را میبینم که یک دنیا حرف برای گفتن دارند، شاید برای همین قرار است قصه هر کدامشان در کتاب «سفر کفش» خانم شعله جلیلی بیاید. دوستدار کفشی که متولد 1333از خطه آذربایجان شرقی است و اکنون از 2 تا 6 مرداد در این نمایشگاه میزبان علاقهمندان است.بار دیگر به کفشها نگاه میکنم ،زیر لب میگویم: دوستان کفش پریشان مرا کشف کنید/کفش من میفهمید که کجا باید رفت /که کجا باید خندید.برمی گردم و با شعله جلیلی به گفت و گو می نشینم. او راوی قصه کفش ها است.
هنرنیوز: چگونه به جمعآوری کفشعلاقهمند شدید؟
من راهنمای تور بودم. زمانی که از پلههای تخت جمشید بالا رفتیم و به کاخ آپادانا رسیدیم، دیدن سنگ نگارههایی که 23 ملیت با کفش و لباس متفاوت را به نمایش میگذاشتند، برایم جذاب بود. این فکر در ذهنم شکل گرفت که تحقیقی در مورد پوشاک انجام دهم اما شاید خرید یک جفت کفش «سُواس» سیستان از یک غرفه صنایع دستی و آشنایی با یک خانواده روستایی از شهر نیکشهر عزم مرا جزمتر کرد.کفشی که با پوشیدنش خیلیها بلافاصله میگفتند این کفش را از خارج خریدی و من فهمیدم که چقدر ما از سرزمینمان دوریم، بیشترغریبههایی هستیم که ادعای آشنایی میکنیم .دومین کفش را از روستای هجیج کردستان خریدم، روستایی که خود یک موزه زنده هنردستی است.در خانه به خانه آن یک هنرزیبای ایرانی تولید میشود.
هنرنیوز: قبل از آن هم به کفش علاقهمند بودید؟
یادم میآید داییام از چک و اسلواکی یک گل سینه برایم آورد که یک جفت پوتین شبنما روی آن بود. من اینقدر این گل سینه را دوست داشتم که تصمیم گرفتم یک کفش روی فرش ببافم و از آن موقع شروع به بافتن کفش رو فرشی با کفی چرم کردم.
هنرنیوز: کفش ها را بر چه اساس ،ملاک و معیار انتخاب میکردید؟
بعد از اینکه یک مدت به جمعآوری کفشها پرداختم، متوجه تقسیمبندیهایشان شدم ،اینکه بر اساس جنس، مواد یا اقلیم آب وهوایی نوع کفشها متفاوت است و مانند هر هنر دیگر ایرانی نوعی هوشمندی و ظرافت در دوخت کفشهای ایرانی نمایان است.
هنرنیوز: تصمیم ندارید کتابی درباره کفشها بنویسید؟
چرا یک کتاب به اسم «سفرکفش» دارم که تا چند وقت دیگر چاپ میشود و در مراحل نهایی است. هرکدام از این کفشها یک دنیا خاطره و حرف برای گفتن دارند.من به جای جای ایران سفر کردم به گرمترین و سردترین، به کوه ،جنگل و کویر من عمرم را گذاشتم تا توانستم هرکدام از این کفشها را پیدا کنم.هر کدام از این کفش ها قصه ای دارند؟
هنرنیوز: چه قصه ای؟
مثلاً دو جفت کفش به نامهای تَکَ تور(دُرفک گیلان) و دِرگ (چهارمحال و بختیاری) برایم خیلی جالب است چون مردمان این خطه به جز این کفشها با هیچ وسیله دیگری نمیتوانند روی برف راه بروند، یا یک لنگه کفش دارم که مخصوص بیل زدن است.چون کفش بر اثر فشار به بیل خراب میشود و کفی آن از بین میرود ، یک لنگه کفش چوبی برای این کار درست کردند . من کفش را دیدم و همانجا از پای کشاورز در آوردم او به من می خندید و می گفت: لااقل می گذاشتید کارم تمام شود .اسم این نوع کفش «پَچوک »است . یا یک جفت کفش دیگر دارم که صاحبش همین یک جفت کفش را داشت ، من به او گفتم دیگر گذرم به این طرفها نمیافتد و او بالاخره راضی شد. یاد هر کدام که میافتم یک دنیا حرف و خاطره برایم زنده میشود.
هنرنیوز: و این کفش آخری که صاحبش فقط همان کفش ها را داشت مال کجا بود؟
روستای بیرق تبریز. در آن منطقه من دنبال چارق تبریز میگشتم، هیچ وقت پیدا نکردم، از بد حادثه زمانی که در تبریز به مغازه استادکار این کفش رسیدم، فوت کرده بود و من فقط افسوس خوردم که چرا دیر رسیدم و چرا هیچ کس مسوولانه با این هنرمندان فراموش شده رفتار نمی کند؟ چرا با مرگ این آدمها هنرشان هم میمیرد؟و
شاید چیزی شبیه معجزه برایم رخ داد .زمانی که اتفاقی برای انجام کاری رفته بودم، این کفش را در پای آن مرد دیدم. اما آنچه در این روستا و روستاهای دیگر دیدم آن است که نوهها فرسنگها با پدربزرگ و مادربزرگشان فاصله دارند. آنها تکنولوژی را به هرچیزی ترجیح می دهند. آرزویم این است زمانی که این کفشها و هنر نیاکان این جوانان در موزههای جهان به نمایش در آمد و عکسش دررسانهها پخش شد، روحشان تلنگر بخورد و به هویتشان افتخار کنند.
هنرنیوز: آیا کار کتابخانهای هم جهت مستندسازی علمی مجموعه تان انجام دادهاید؟
من از سال 76 شروع به جمعآوری کفش کردم .سال 80 این تعداد به 90 جفت رسید. در سال 80 آقای محیط طباطبایی به من گفتند اگر میخواهی به صورت حرفهای و موزهای کفشها را ارائه کنی ،بایدعلمی با این قضیه برخورد کنی .با تشویق ایشان من 2 سال کار کتابخانهای انجام دادم و به جرأت میگویم اکنون یکی از بهترین بانک اطلاعاتی پوشاک ایران را دارم ،چون کتاب، مقاله، جزوهای در این زمینه نیست ،که من نداشته باشم .به پژوهشکده میراث و مردمشناسی سازمان میراث ، به ادارات سازمان میراث در 30 استان، سازمان عشایری ، وزارت جهاد و منابع طبیعی و... سر زدم ، تلفن کردم و آرشیو م راجمعآوری کردم.
هنرنیوز: چند جفت کفش جمع آوری کردید؟
200 جفت دارم ،که 50 جفت آن زینتی است و با طلا ،نقره یا ملیله کاری و پی سوز تزیین شده است.
هنرنیوز: یعنی ما 200 نوع کفش داریم ؟
من طی تحقیقاتم متوجه شدم ما 80 واژه برای کفش داریم.
هنرنیوز: و شما 80 نوع کفش ایرانی را یافتید؟
بله ، فقط دو نوع کفش را پیدا نکردم ،«کتراک» از جنس کف چوبی و «قُندره» از جنس چرم که هر دو متعلق به کرمان است
هنرنیوز: کفشها بر چه اساسی تقسیم بندیمیشوند؟
از لحاظ جنس به چرم، نخ و الیاف گیاهی تقسیم میشوند و از لحاظ طبقهبندی اجتماعی کفشها از جنس پوست گاومیش، گاو، پوست دباغی نشده تقسیمبندی شدند و ضعیفترین طبقه اجتماعی هم کفشهایشان از جنس تیوپ و تایر است.
هنرنیوز: مهمترین خصوصیت کفش ایرانی چیست؟
کفش ایرانی با محیط زیست سازگاری کامل داشته و یکپارچه است و درز نمیخورد ،در نتیجه با دوامتر است . و حالا دلم میسوزد چرا باید کفشهای چینی بازار ایران را اشباع کند. آیا ما میدانیم ایتالیا از روی طرح کفشهای قدیمی ما کفش طراحی میکند و بسیار با استقبال روبه روست ؟
هنرنیوز: آیا از موزههای کفش جهان هم بازدید کرده اید؟ بزرگترین موزه کفش جهان کجا است؟
بزرگترین موزه کفش جهان «باتا » در تورنتو کانادا است. من عکسهایی از مجموعه کفشها را با خودم به آنجا بردم . آنها پس از دیدن کفشها به شدت استقبال کردند و از من دعوت شد تا نمایشگاهی در آنجا برگزار کنم منتظرم کتابم چاپ شود و بعد اقدام به برگزاری نمایم. من برای بازدید از موزه کفش «رومنس» فرانسه در برف،700 کیلومتر دورتر از پاریس رفتم. نکته جالب این بود که در این شهر پس از 50 سال برف باریده بود. برای آنها بسیار جالب بود که من برای دیدن این نمایشگاه این همه راه را پیمودهام، آنها هم برای برپایی نمایشگاه از من دعوت کردند.از دیگر موزههایی که بازدیدکردهام موزه کلارک انگلستان، موزه سرخپوستان ونکورکانادا، موزه گاوچرانهای آمریکا، موزه مردمشناسی لسآنجلس، ارمنستان و ترکمنستان است. همچنین از بریتیش میوزیم ( انگلستان ) برای برپایی نمایشگاه دعوت نامه دریافت کردم.
هنرنیوز: چه چیزی در این کفشها برایشان جذاب بود؟
همه چیز از تنوع زیاد کفش ایرانی تا زنده بودن بعضی از دوزندگان آن و اینکه دقیقآً میدانستم دوزندگان این کفشها چه کسانی هستند و این برای آنها بسیار مهم بود که کفشهای من چنین شناسنامه کاملی دارند،حتی نوع جمع آوری این کفشها هم برایشان بسیار جالب بود .اینکه من یک زن ایرانی به تنهایی کویر ، کوه ، دشت و جنگل را پیمودهام تا کفشهای سرزمینم را جمع آوری کنم. و من برای آنها توضیح دادم کشور ما چهار فصل است و قومیتهای متفاوتی با لهجه و آداب و رسوم مختلف در آن زندگی میکنند و یک ایران واحد را میسازند، بنابراین تنوع پوشاک آن هم بینظیر است و متأسفانه کسی این موضوع را نمی داند.
هنرنیوز: تلخ ترین و شیرینترین خاطره شما از جمعآوری این کفشها چه بوده است.؟
تلخ ترین همان فوت استاد چارق تبریز بود . من چند روز پس از فوت این استادکار دکانش را پیدا کردم. همچنین فوت استاد «چموش» در ماسوله هم برایم ناگوار بود. من مدتها گشتم اما نتوانستم جایی چموشهای استاد میرزایی را پیدا کنم تا اینکه ساعت 9 شب زمانی که در میدان نقش جهان یک تور را هدایت میکردم، از دو جوان سراغ گیوه فروشی را گرفتم و آنها به من گفتند اگر با سرعت به بازار قیصر بروم ممکن است مغازه های گیوه فروشی همچنان باز باشد و من از یک گیوه فروشی دو کیسه پر گیوه با بافت و نگارهای مختلف خریدم .در بازگشت آن دو پسر مرا دیدند و از خرید این همه گیوه تعجب کردند .وقتی برایشان توضیح دادم، به من گفتند ما یک جفت کفش ساغری از پدربزرگمان داریم که همینطوری در مغازه آویزان است .آنها این کفش را که همان کفشهای مورد نظرمن بود 80هزارتومان فروختند. در بازگشت رییس هتل عصبانی شده بود و می گفت این کفشها 800 تومان هم نمیارزد ،اجازه بدهید برویم سراغشان، اما من خندیدم و گفتم برای من 800 هزار تومان هم می ارزید. تمام ایران را دنبال این کفشها گشته ام.
اما درکنار این خاطرات شاید مهربانی و مهمانوازی مردم سرزمینم برایم از همه چیز گرانبهاتربود .گاهی کفشها را در روستاهایی پیدا کردهام که فقر درآنها بیداد میکرد ،اما به محض اینکهمتوجه میشدند من این کفشها را برای موزه می خواهم بی دریغ آنها را به من ارزانی میکردند. من این مردمان دریا دل را هرگز فراموش نمی کنم .
هنرنیوز : و برای پیدا کردن کدام کفشها از همه بیشتر سختی کشیدید؟
کفشی که در درفک گیلان پیدا کردم .دو دفعه برای پیدا کردنش تلاش کردم .بار سوم وقتی برای یک قصاب عکس کفش را کشیدم .او آدرس روستایی که این کفش را داشتند به من داد . کفش را پیدا کردم اما موقع برگشت مه همه جا را گرفت. برفپاک کن ماشین خراب شد و ما کنار جاده تا غروب منتظر ماندیم تا یک ماشینی بیاید و ما را برساند.دفعه بعدی در چهارمحال بختیاری بود که برف میبارید و من پشت وانت سوارشدم تا به روستای مورد نظر برسم .مادر خانواده رضایت نمی داد . دو دفعه رفتم بی فایده بود. دفعه سوم پسرش زنگ زد و گفت مادرم رضایت داد به شرطی که یک لنگه را ببری و لنگه دیگر را یادگاری باقی بگذاری .این کفش از شاخ بز وحشی درست شده بود و تنها کفشی بود که درایام قدیم بر روی برف می پوشیدند .من این دو خاطره را هرگز فراموش نمیکنم.
لازم به ذکر است گزارش تصویری این کفش ها موجود است.
مریم اطیابی
کد خبر: 30200
آدرس مطلب: http://www.honarnews.com/vdce7w8x.jh877i9bbj.html