یکی از کهن ترین منابع موسیقی در زبان فارسی ؛
رساله موسیقی نیشابوری
5 مهر 1389 ساعت 15:58
● مقدمه:
اثری که در این جا معرفی می شود یکی از قدیم ترین رسائل موسیقی است که به زبان فارسی نوشته شده است. مولف این رساله «محمد بن محمود بن محمد نیشابوری» است که گویا آن را در اوایل قرن ششم هجری، نوشته است.
آثاری که قبل از این رساله نوشته شده است، همچون آثار کندی، فارابی، ابن سینا و رسائل اخوان الصفا، همه متاثر از رساله هایی است که در قرون اولیه ی هجری از آثار یونانی و سریانی ترجمه شده بود.
اما این رساله، اگر چه کوتاه است، ولی نویسنده، آن را بدون تکیه بر منابع یونانی و آثار عربی تالیف کرده است و تمامی مطالبی که در آن آمده است، صرفا جنبه ی ایرانی دارد و شبیه هیچ یک از آثار قبل از خود نیست. مثلا نویسنده در این رساله از علم «ایقاع» - که برگرفته از سنت های عرب است- به هیچ وجه سخنی به میان نیاورده است.
نویسنده ی این رساله، همانطور که از نام او برمی آید، خراسانی و اهل نیشابور بوده است و در این رساله نیز کم و بیش از سنت موسیقی خراسانی قرون پنجم و ششم ]هـ.ق.[ پیروی کرده است. مطالبی که در این رساله بیان شده، همه جنبه ی عملی دارد، اما نیشابوری سعی کرده است که این مطالب را به صورتی علمی، بیان کند و مبانی و اصول دسته بندی پرده ها و شعبه ها را، که احتمالا تا قبل از او، به صورت شفاهی انتقال پیدا کرده است، به گونه ای دقیق و منظم بیان کند.
از محتوای رساله پیداست که مولف، برای موسیقی، جنبه ای معنوی قائل بوده، چنان که خود نیز در فصل اول می گوید «موسیقی، علمی شریف است» و در مقدمه نیز قید می کند که مخاطبان او کسانی اند که طبع راست دارند. از این رو، از آن ها درخواست می کند که مطالبی را که می آموزند، به دست نااهلان ندهند، تا این که استادان گذشته نیز از ایشان راضی باشند.
این رساله، چنان که گفتیم، حاوی موسیقی عملی عصر نیشابوری است و نویسنده نیز به مسائلی اشاره می کند که پیداست با موسیقی عملی آشنایی کامل داشته است، تحلیل مطالب این رساله این نکته را نشان می دهد.
▪ تحلیل رساله ی موسیقی نیشابوری:
این رساله، مشتمل بر یک مقدمه و پنج فصل است. نویسنده، در ابتدا خود را معرفی می کند و سپس از انگیزه ی خود برای نوشتن این رساله، سخن می گوید. رساله ی حاضر، ظاهرا مختصری است از مطالبی که نیشابوری از دیگران، کسب کرده و چیزهایی که خود بدان ها افزوده است، و گویا اثر جامع تری نیز در این زمینه داشته است.
نیشابوری در فصل اول، از دوازده پرده که در زمان او معمول بوده است، نام می برد. واژه ی «پرده»، گرچه امروز معمولا به معنی «دستان» به کار می رود، اما موسیقی دانان ایرانی قبل از صفی الدین ارموی، آن را به جای «مقام» به کار می بردند. در عربی این دوازده پرده را «ادوار مشهوره» یا «شُدود» می نامیدند [۱]، و واژه ی «مقامات» را ظاهرا اولین بار، قطب الدین شیرازی (۶۳۴-۷۱۰ هـ.) به معنای «ادوار» به کار برده [۲]، ولی بعدا در کتب عبدالقادر مراغه ای (۷۵۴-۸۳۷ هـ.)، «مقام» مترادف «پرده» به کار رفته است [۳]. شیوه ی طبقه بندی پرده ها از نظر نیشابوری، با آن چه صفی الدین، بیان کرده است متفاوت است و ظاهرا در طول یک قرن و نیم، اتفاق هایی در این مورد صورت گرفته است و ما سعی کرده ایم تا حدودی این مطلب را جداگانه ]در بخش«پرده های موسیقی از دیدگاه نیشابوری و متقدمان و متاخران»[ شرح دهیم.
در فصل دوم، نیشابوری، موضوع «شعبه ها» را پیش می کشد و بیان می کند که دوازده پرده ای که قبلا نام آن ها را برده است، دارای شش شعبه هستند. او، در این فصل، ابتدا می گوید از هر دو پرده، یک شعبه، منشعب می شود و سپس آن ها را نام می برد. واژ ی شعبه در رساله ی نیشابوری، ظاهرا معادل «آوازه» در متون بعدی است و نباید آن را با اصطلاح شعبه که در آثار قطب الدین شیرازی و عبدالقادر مراغه ای آمده است، اشتباه کرد. در همین فصل، نویسنده از «باربد» نام می برد و می نویسد «هرچه باربد ساخت و بزد، هفت پرده بیش نبود». نکته ای که در این جا قابل توجه است این است که، نیشابوری بر خلاف نویسندگان دیگر که به عربی می نوشتند و منشاء موسیقی را یا به یونانیان، یعنی فیثاغورس و افلاطون [۴] و یا به سنت یهود، یعنی حضرت موسی و داوود و سلیمان، نسبت می دادند [۵]، به سنت ایران باستان و باربد، نسبت می دهد. به نظر می رسد، همانطور که آقای رجب اُف نیز اشاره کرده است، منظور از هفت پرده ای که نیشابوری به باربد نسبت می دهد، همان «هفت خسروانی» باشد. او در این فصل، همچنین از فردی به نام سعیدی که در زمان شاه شروه (شیرویه) می زیسته و شاگرد باربد بوده است نام می برد و می نویسد پنج پرده ی دیگر را او اضافه کرده است. از شمس الدین محمد یحیی و کمال الزمان حسن نایی نیز در این فصل نام برده و می نویسد که شش شعبه را نیز آن ها به دوازده پرده افزوده اند ....
فصل سوم، یکی از فصل های پیچیده ی این اثر است. مولف، ابتدا می گوید که موسیقی دارای هجده «بانگ» است و سپس روشن می کند که هر پرده، شامل چند بانگ است. اصطلاح بانگ که در رساله های دوره ی صفویه نیز به چشم می خورد [۶]، احتمالا به یک محدوده ی صوتی، اطلاق می شده است. سیف الدین غزنوی در این باره می نویسد:
«... و گفته اند موسیق هجده بانگ است از این قرار: پرده ی راست، دو بانگ و نیم آواز است. حجاز دو بانگ بود بزرگ یک بانگ و نیم است حسینی یک بانگ است عشاق یک بانگ کوچک دو بانگ و باقی بدین قیاس.
استادان این علم گفته اند، دوازده مقام، سی و شش بانگ است، که در هر مقام، سه بانگ ادا می شود. مثل حسینی؛ پستی او یک بانگ، بلندی او یک بانگ، عرصه ی او یک بانگ. باقی مقامها به همین قانون از پستی و بلندی و عرصه، مثل مقام حسینی.» [۷]
اما چنا ن که ملاحظه می شود، عبارت بالا کمی مخدوش است و برای یافتن معنای دقیق بانگ، در این آثار، تحقیق و تتبع بیشتری لازم است.
پس از این مطلب، نیشابوری، پرده ی راست را پرده ی اصلی و مرکزی می خواند و چگونگی انشعاب پرده های دیگر را شرح می دهد.
در فصل چهارم، سخن بر سر این است که هر پرده را در چه وقت از اوقات شبانه روز، باید نواخت. این بحث تقریبا در بیشتر رساله های بعد از صفی الدین ارموی دیده می شود، اگرچه مطالب آن ها کم و بیش، با هم متفاوت است. تا آن جا که ما می دانیم، این موضوع، اولین بار در رساله ی نیشابوری بیان شده است، هر چند که مولف کنزالتحف [۸] و فتح الله شیرانی (زنده در ۸۸۰هـ.ق.) نیز به تقلید از او، در این مورد، سخنانی به ابن سینا نسبت می دهند، ولی کاملا مشهود است که این مطالب، منحول است و ممکن نیست که از ابن سینا باشد. [۹]
مطلب دیگری که نیشابوری در این فصل به آن اشاره می کند، قرآن خواندن پیغمبر اسلام در پرده ی «نهاوند» است. بحث در مورد آواز خواندن پیامبران، موضوعی است که در اکثر منابع موسیقی به چشم می خورد [۱۰] و گاه دیده می شود که آواز خواندن در هر پرده ای را به پیامبری خاص نسبت می دهند. این بحث احتمالا از کتب سماع صوفیه، اقتباس شده است، چه صوفیه برای اباحه ی سماع، سعی می کردند به احادیث مختلف متوسل شوند و یکی از این احادیث که ابونصر سراج توسی (متوفی ۳۷۸هـ.) نیز آن را نقل کرده، حدیثی است از قول پیامبر که فرمود: «ما بعث الله نبیا الا حسن الصوت.» [۱۱]
نیشابوری، در فصل پنجم نیز، همانند فصل قبل، از آداب خنیاگری سخن می گوید، او در این فصل مشخص می کند که برای هر طبقه ای از مردم، چه لحن یا آهنگی را باید نواخت. قبل از نیشابوری، عنصر المعالی کیکاوس بن اسکندر قابوس در قابوسنامه به سال ۴۷۵ هجری نیز به این نکته اشاره کرده است [۱۲]، ولی مطالبی که نیشابوری، در این فصل و فصل پیشین بیان کرده، حاکی از این است که نویسنده، خود در موسیقی عملی دست داشته و این مطالب را نیز خطاب به نوازندگان نوشته است. [۱۳]
▪ درباره ی محمد بن محمود بن محمد نیشابوری:
همانطور که در ابتدای رساله بیان شده است، نام نویسنده محمد بن محمود بن محمد نیشابوری، و لقب او نیز «عجب الزمان» است. اما از آن جا که می دانیم در هیچ منبعی این نام به همین صورتی که در رساله قید شده، نیامده است.
اولین بار آقای محمدتقی دانش پژوه در مقدمه ای که در متن چاپی این اثر در سال ۱۳۴۴ نوشته اند، احتمال داده اند که نویسنده ی این رساله همان محمد بن محمود بن احمد نیشابوری – صاحب تفسیر بصائر یمینی- باشد که شرح او در لباب الباب آمده است [۱۴]، و محقق تاجیک – عسکر علی رجب اف- نیز به ضرس قاطع این مطلب رابیان کرده و برای اثبات گفته ی خود نیز شواهدی آورده است [۱۵].
اما قدیم ترین منابعی که درباره ی نویسنده ی تفسیر بصائر یمینی، اطلاعاتی در اختیار ما می گذارد، ابتدا کتاب تفسیر بصائر است و سپس شرح حالی است که محمد عوفی (متوفی بعد از ۶۳۰ هجری)، در لباب الباب بیان کرده است [۱۶]. و بقیه ی منابع بعدی نیز، مانند کشف الظنون [۱۷]، هفت اقلیم [۱۸]، الذّریعه [۱۹] و ریحانة الادب [۲۰]، کم و بیش، از این دو اثر اقتباس کرده اند. اما در میان همین دو اثر یعنی تفسیر بصائر و لباب الباب، نیز کمی اختلاف است. محمد عوفی، درباره ی نیشابوری می نویسد:
«الامام العام، فخر الملة و الدین، محمود بن محمد بن احمد نیشابوری، رحمةالله، امام یگانه و فضل بیکرانه عالِمی نی عالَمی، جهان محامد و مآثر و کان فضایل و مفاخر، پدر او امام بیان الحق – محمود نیشابوری- رحمةالله، از افراد عالم بوده است و لطایف و غرایب و تصانیف او در انواع علوم در اطراف جهان مشهور است و جمله مقبول، و چون به سمع او رسید که در بلاد مغرب، تفسیری ساخته اند در پنجاه مجلد، او در معنی یک آیت که آفریدگار می فرماید: و فی انفسکم افلا تبصرون، صد دفتر تالیف کرد، پنجاه در خَلق انسان و پنجاه در خُلق انسان. و این امام فخرالدین محمد محمود که ما بصدد ذکر اوییم در عهد دولت بهرام شاه، از فحول ائمه غزنین بود و تفسیر بصائر یمینی تالیف اوست و رای آرای که ترجمه ی غرر و سیر است، تصنیف او. و صحیفة الاقبال که در معارضه تیغ و قلم است، ساخته و پرداخته او. و او را تصانیف بسیار است و از اشعار او بر یک رباعی اختصار کنیم، هر چند معروف است و لیکن بغایت مطبوع است، در آن وقت که رایت دولت سلطان سعید سنجر تغمّده الله برحمه بر صوب ممالک قزنین، خافق گشت تا بهرام شاه را مالش دهد و ممالک غزنین را مستخلص و مستصفی گرداند و بهرام شاره را با او امکان مقاومت نبود اما فخرالدین محمد محمود نیشابوری را به رسالت فرستاد و چون به حد تکیناباد به معسکر منصور پیوست به وسیلت پیری و تقدیم جانب او مرعی ماند و او را پیش بردند و پس از رعایت جانب ادب و اقامت شرایط خدمت، زبان برگشاد و گفت بهرام که شاهی از این درگاه یافته است، مقام خدمت می بوسد و می گوید:
گر آب دهی نهال خـــود کاشته ای ور پست کنی بنا خود افراشته ای
من بنده همانم که تو پنداشته ای از دست میفکنم چـو برداشته ای»
چنان که می بینیم، عوفی، نام مولف کتاب تفسیر بصائر یمینی را محمد بن محمود بن احمد نیشابوری، ذکر کرده است که با نام نویسنده ی رساله ی موسیقی یعنی محمد بن محمود بن محمد نیشابوری، در اسم جدّشان اختلاف است. منابع دیگر هم که نام جد مولف تفسیر بصائر یمینی را احمد ذکر کده اند، ظاهرا همگی از لباب الباب پیروی کرده اند. ولی نیشابوری، خود در تفسیر بصائر می نویسد: «خواجه امام محمد محمود، جد من، روایت کردی ... » [۲۱]، و از آن جا که قول نویسنده معتبرتر است می توان نتیجه گرفت که نام جد او محمد بوده نه احمد، در این صورت با نام مولف رساله موسیقی، یکی است. او در چند جای دیگر تفسیر بصائر نیز مکرر از امام محمد محمود نیشابوری -یعنی جد خود- نام می برد و می گوید این شخص نیز تفسیری بزرگ در سی مجلد نوشته است. [۲۲]
او همچنین در ضمن داستانی از پدر خود- یعنی امام بیان الحق محمود بن محمد نیشابوری- نیز یاد می کند. داستان مزبور از این قرار است:
«خواجه ما –رحمةالله- قاعده داشتی که در سالی دو نوبت، یکی؛ اول ماه محرم و دوم؛ اول ماه رجب، به زیارت خاک های بزرگان رضوان الله علیهم رفتی و در محرم سنه احدی و عشرین، توقفی افتاد و عذری پیش آمد، تا آن موسم در گذشت.آن گاه قاضی القضاة زاهد را که استاد او بود، در خواب دید که او را می گوید: که امسال تو را نزدیک ما می باید بود از ما فراموش کردی. آن گاه مقری محمود قلانی را که خوش آواز تر بود، از اهل روزگار خود و خواجه ما را بدان آسایشی بود و گفتی در دل آواز مقری محمود می گوید، گفت چنانک تو را فرموده اند بر وی بخوان و آن گاه او به خوش ترین آوازها بخواند. «اذ قال الله یا عیسی انی متوفیک و رافعک الی الیه». و خواجه ما رحمةالله گفت در اثنای آنک او ترجیح می کرد و آواز را باز می گردانید، از جوانب خانه صوت های دلربای جان فزای می آمد و صورت ایشان دیده نمی شد. و دیگر روز، خواجه به معذرتی، زیارت ها را قضا کرد و چون باز آمد در مجلسی از مذالک خلق الانسان (کذا) یک ورق بنوشت و این خواب و تعبیر ان و بشارتی که در ضمن آن بود، اتباع و اصحاب او را ثبت کرد و مرا فرمود تا خوابگاه او بساختم و منتظر فرمان حق بنشست تا سر هفته از آن روز باز گذشته شد. رحمةالله علیه رحمة واسعة». [۲۳]
از این گزارش، چنین برمی آید که امام بیان الحق، نیز دارای ذوق هنری و موسیقی بوده و به آواز خوش نیز گوش می داده است. فوت او نیز، همانطور که نیشابوری می گوید در ۵۲۱ هجری بوده و کتابی نیز به نام عمل الغرائب تالیف کرده است [۲۴]. مدفن اما بیان الحق به قول نویسنده ی تاریخ نیشابور در جوار نمازگاه عید در شهر شادیاخ بوده است [۲۵].
اما نکته ی دیگری که عوفی درباره ی نیشابوری ذکر می کند، واقعه ی لشکرکشی سنجر به غزنه در سال ۵۲۹ هجری است. در این زمان که نیشابوری که از مشایخ و ریش سفیدان دربار بهرام شاه (سلطنت ۵۱۱-۵۴۸ هـ.) بوده، برای وساطت نزد سنجر فرستاده می شود، تا او را از حمله به غزنه منصرف کند. از آن جا که این واقعه در ۵۲۰ هجری اتفاق افتاده، بعید است که کتاب بصائر در ۴۸ سال بعد، یعنی به گفته ی حاجی خلیفه، در سال ۵۷۷ هجری نوشته شده باشد [۲۶]. از طرف دیگر، این کتاب چنان که از نامش هم پیداست برای یمین الدوله بهرام شاه (ممدوح ثنایی و کسی که کلیله و دمنه برای او ترجمه شده است) نوشته شده و چون پایان سلطنت بهرام شاه ۵۴۷ هجری بوده، پس باید این کتاب هم قبل از این تاریخ نوشته شده باشد [۲۷]. نیشابوری، ضمن شرح حالی که از خود در مقدمه ی تفسیر بصائر آورده، مطالب بیشتری را برای ما روشن کرده است:
«و این بنده ی درویش از خود و توانگر به خدای خود، از چهار سالگی، قدم در بادیه ی تعلم نهاده است و تا چهل سالگی در طواف کعبه ی علم بوده و حمدالله تعالی به هر وقت که بر مایه ی عمر سودی یافته است و در روزنامه روزگار یادگاری نبشته ... و اکنون که نامه ی عمر پیوندی به آخر می رسد و درباره ی زندگی کم حاصل به ساحل می انجامد و عمر از چهل سال درگذشت و بنای زندگی واهی شد و گل امید پژمرد، روی به خدمت قرآن آوردم تا تقصیر گذشته را قضا کنم و عمر پریشان شده را دریابم». [۲۸]
نیشابوری، با توجه به مطالبی که درباره ی خود، بیان می کند، تا قبل از چهل سالگی به علوم دیگری می پرداخته و تصانیف دیگری نیز در زمینه های مختلف داشته، چنان که جزء تالیفات او از دیوان شعر نیز نام برده شده است [۲۹]. این مطالب، ما را در تعیین هویت او جلوتر برده و می توان ادعا کرد که علم موسیقی نیز در زمره ی علومی بوده که نیشابوری در ایام جوانی بدان پرداخته و رساله ی حاضر نیز که حاصل همان دوران است، قاعدتا در اوایل قرن ششم نوشته شده است. اما بعد از چهل سالگی، موسیقی را کنار گذاشته و به سنت خانواده اش روی به مسائل مذهبی و تفسیر قرآن آورده، تا بدین وسیله، جبران مافات کند. و علت ناشناخته ماندن او نیز احتمالا این بوده که چهل سالگی به بعد نمی خواسته است، موسیقی دان شناخته شود.
اگر فرض کنیم که نیشابوری، در سالی که سنجر به غزنه حمله کرده – یعنی ۵۲۹ هجری- حدودا پنجاه ساله بوده، تولد او باید در حدود سال های ۴۸۰-۴۹۰ بوده باشد. او تا آخر عمر پدرش –یعنی ۵۲۱ هجری- در نیشابور در کنار او بوده است و بعد از آن به غزنه و دربار بهرام شاه رفته است.
مولف، همچنین می نویسد رساله ی حاضر مختصری است از مطالبی که در علم موسیقی کسب کرده و چنان که خود در مقدمه تصریح کرده، ظاهرا آثار دیگری نیز در موسیقی داشته است، اما تنها اثری که از او در این زمینه به دست ما رسیده، همین رساله است. تاثیر این رساله در آثار بعد از مولف، مخصوصا در دوره ی صفویه، بارز است.
از ابتدای رساله موسیقی پیداست که او در میان موسیقی دانان ملقّب به «عجب الزمان» بوده است. اما این نام در هیچ یک از آثار این دوره دیده نمی شود. تنها علاءالدین علیشاه الخوارزمی البخارایی معروف به علاء منجم در یک قرن و نیم بعد، در کتاب خود –اشجار و اثمار- پس از تقسیم بندی پرده ها و ارتباط هر یک با کواکب می نویسد:
« ... آنچ تقریر افتاد، قواعد متقدمانست و اصطلاحات ایشان، چون ابن سهل، ابن ابوالفتوح و محمود مکّی و عجیب الزّمان و دیگر بزرگان.» [۳۰]
تا آن جا که ما می دانیم در هیچ رساله ی دیگر از «عجیب الزمان» نامی برده نشده است و به نظر می رسد که منظور از «عجیب الزمان» همان «عجب الزمان»، یعنی محمد بن محمود بن محمد نیشابوری باشد. از آن گذشته، علاء منجم نیز از عجیب الزمان، در زمره ی اشخاصی نام می برد که در قواعد تقسیم بندی و اصطلاحات پرده ها سهیم بوده اند. هر چند که به نظر نمی آید که او در تحیری مطالب کتاب خود از رساله موسیقی نیشابوری، استفاده کرده باشد.
«موسیقی، علمی شریف است»
محمد بن محمود نیشابوری
ققنوس شرق (فرزند نیشابور)
منبع: www.aftab.ir
کد خبر: 17602
آدرس مطلب: http://www.honarnews.com/vdcf0vdy.w6dexagiiw.html