نگاهي به فيلم هاي ايراني به نمايش در آمده در بيست و هفتمين جشنواره فيلم فجر - (١٩)

اشكان ... اين هم نوعي رئاليزم جادويي

24 اسفند 1387 ساعت 10:25


«اشکان،‌ انگشتر متبرک و چند داستان دیگر» - نویسنده و کارگردان : شهرام مکری - تهیه کننده : مهدی کریمی - بازیگران : شهرام مکری،‌ سعید ابراهمی فر و...

... مجسمه ساز جوانی که در جشنواره ای شرکت کرده است و کسی کارهایش را نخریده است، دو عدد مجسمه کوچک اش را هم به خریدار نمی فروشد و در صدد جمع کردن کارهایش هست. یکی از مسئولان برگزاری جشنواره به وی درباره معجزه «پیش گویی کاراییب» توضیح می دهد و پیشرفت کیارستمی را از پیش گویی های کاراییب مثال می زند. از کارگردان مجتمع به مجسمه ساز اطلاع می دهند که یکی از مجسمه هایش از نظر حجم و اندازه و... چنان شده است که از درها بیرون نمی رود. داستان در فاصله ای که مجسمه ساز و کارگردان مجسمه را از سالن بیرون آورده و با آسانسور از بیرون ساختمان به پایین می فرستند که مجسمه ای مسیح وش است و بچه ای به بغل گرفته است،‌ شروع و با رسیدن مجسمه به پایین که جوانی وارونی به آن می چسبد و می میرد، پایان می یابد. در یک سالن دو مرد کور با هم حرف می زنند. یکی از آنها انگشتری به دیگری می دهد که از اسپانیا آورده اند و تأکید می کند که معجزه اش همین بس که مردی بینا با ما بر سر دزدی جواهرات شرکت کرده و در پایان هم تنها او کشته می شود. بازگشت به اول داستان و رضا (کور) به آن دیگری می گوید که کیف جواهرات را به نشانی 1469 ببرد و از مال خر پولش را بگیرد و بیاورد. وی به محل می رود و بعد از تحویل کیف طلا و جواهرات، کیفی پر از پول گرفته به خیابان درمی آید. در این لحظه که مال خر منشی اش را اخراج و به وی دوکیف پول می دهد تا از شرکت برود و دست از سر پسرش بردارد به موازی مرد کور به خیابان درمی آید. منشی بعد از نقد کردن چک از باجه تلفن می کند و منتظر آمدن وی می شود. تا رسیدن پسر مال خر،‌ دو نفر پادوی مال خر هم به تعقیب منشی می آیند و مأموریت شان آن است که نگذارند او با پسر مال خر با هم باشند. بعد از تعقیب و گریزها، دو نفر پادوی مال خر بعد از تصادف با پسر مال خر فرار می کنند که سروان و سرباز پلیس آنها را به دلیل مشکوک بودن دستگیر می کنند و مرد کور را هم که ساعتی پیش دستگیر و سپس آزاد کرده بودند دوباره دستگیر می کنند. موضوع به اول فیلم برمی گردد که جوانی در آرزوی موفقیت برای خودکشی موفق در حال دار زدن خود با برخورد با کورها باز هم ناموفق می شود و با هم به توافق می رسند که از طلافروشی سرقت کنند. نقشه به اجرا درمی آید و مرد کور اول یا کیف پول جعبه ای طلا و جواهرات می خرد، مرد بینا صحنه گروگان گیری اجرا می کند و کور دوم جعبه پول را با جعبه آشغال عوض کرده پول ها را هم برمی گرداند و به منزل همسایه ای می رود که کور اول در آنجا منتظرش هست. جوان بینا در تعقیب عوامل جواهرفروشی مورد اصابت چند گلوله واقع شده و می گریزد و به محل پایین آمدن مجسمه می رسد و می میرد و...

 از آنجایی که فیلم نسخه برگردان ادبیات رئالیسم جادویی است و در اول فیلم گفته می شود که : «کسی نمی آموزد که چگونه با هم مهربان باشیم» ، ادامه فیلم تفسیر تصویری و ماجراساز پیرامون آن است. روان پزشک، جوان بینا را نه تنها درمان نکرده، بلکه تصمیم به خودکشی او را تشدید هم کرده است. از طرفی سروان و سرباز پلیس با آهنگ پویانمایی معروف «پلنگ صورتی» با سر و وضع افغانی وار خود دور باطل می چرخند و به جاي هدف اصلي خود، دو جوان عاشق و معشوق را دستگیر می کنند. در حالی که خود سروان چندین بار با کشاندن سرباز و خرید از فروشگاه برای اداره تنها به این دلیل که بتواند با دختر جوان صندوق دار حرف بزند و هر بار صاحب فروشگاه با نزدیک شدن سروان خود به جای صندوق دار می نشیند در گرداب عشق غرق است.

سروان به عنوان عامل بیرونی و واقع پندارانه عوامل قدرت در برابر مهربانی ها نمایانده می شود. ضمن اینکه تحقیر کمیک پلیس با پوشش و همراهی موسیقی وی را به شکل مضحک درآورده است. در پایان هم «معجزه کاراییب» مجسمه ساز را در معرض مبهم و مجهول بودن براي برگزارکنندگان جشنواره به نمایش می گذارد. به هر حال اينكه نیروی انتظامی چگونه به هجو خود در فیلم های مختلف می نگرد ، مهم است.

"مجتبي حبيبي"


کد خبر: 4491

آدرس مطلب: http://www.honarnews.com/vdcj.hexfuqexvsfzu.html

هنر نیوز
  http://www.honarnews.com