حسين شريعتمداري سرپرست موسسه كيهان در خاطرهاي به بيان رويداد پانزده خرداد 1342 در تهران پرداخته است.
به گزارش خبرگزاري هنر نيوز به نقل از فارس حسين شريعتمداري سرپرست موسسه كيهان در خاطرهاي به بيان رويداد پانزده خرداد 1342 در تهران پرداخته است:
مردم با شنيدن خبر دستگيري حضرت امام در سال 42، به خيابانها ريختند. من آن زمان در دبيرستان صفوي تهران، سال اول ـ دوم را ميگذراندم. آن روزها مدارس نيز چندان داير نبود. به ياد دارم حدود ساعت 10 ـ 11 صبح، به همراه بچهها وارد يكي از دستههاي سينهزني شديم، كه از حوالي ميدان قيام (شاه سابق) به طرف خيابان مولوي، پيش ميرفت. مسير حركت تا خيابان سيروس و از آنجا تا ميدان ارك ادامه داشت.
جمعيتهاي مختلف نيز از هر سو ميآمدند و در اين ميدان جمع ميشدند. صحبت از دستگيري آقا بود و شايع شده بود كه ميخواهند ايشان را شهيد كنند. همه در هيجان بودند و شور و حال عجيبي داشتند و در حالي كه برخي گريه ميكردند، فرياد "يا مرگ يا خميني " در فضا پيچيده ميشد.كم كم تعداد جمعيت در ميدان ارك زياد ميشد. حالت عجيبي بود. هر كس كه وارد جمعيت ميشد ديگر بيرون نميآمد.
به تعداد نيروهاي نظامي در اطراف جمعيت نيز افزوده ميشد. ناگهان جمعيت به طرف ايستگاه راديو، حركت كرد. عدهاي وارد ايستگاه شدند. كمي بعد، صداي تيراندازي شروع شد. چند نفري را ديديم كه به روي زمين ميافتادند. شعارها همچنان ادامه داشت. فرياد "يا محمدا "، "يا مرگ يا خميني "، "يا امام حسين عليهالاسلام " و "يا اباعبدالله " از هر سو شنيده ميشد. ماشينهاي نظامي و مأمورهايي كه روي آن ايستاده بودند در يك طرف ميدان ارك راه بستند. كم كم حركت جمعيت به طرف ايستگاه كند شد. افرادي كه از داخل ساختمان بيرون ميآمدند، شاهد به شهادت رسيدن عده زيادي بودند. بعد از يك ساعت، به همراه جمعيتي كه تقريبا پراكنده شده بودند، به طرف بازار حركت كرديم. صداي تيراندازي همچنان شنيده ميشد.اجساد در انتهاي ميداني كه به خيابان بوذرجمهري وصل ميشد، به روي زمين افتاده بودند.
بعدازظهر به خانه رسيديم. خيابانها خلوت شده بود. آن روز همه در عزا بودند و گريه ميكردند و صحبت از شهادت عده زيادي بود كه در باقرآباد ورامين كفنپوش به اعتراض برخاسته بودند. آن شب (شب شانزدهم خرداد) حكومت نظامي اعلام شد. البته مردم در كوچه و خيابان در تردد بودند. ما هم به سمت ميدان خراسان رفتيم.
نيروهاي نظامي در خيابانهاي اصلي مستقر بودند و مردم به يكديگر خبر ميدادند كه: از فردا كسي حق بيرون آمدن از خانهاش را ندارد.
صبح روز شانزدهم، با تعدادي از بچههاي محل، به خيابانها رفتيم، اما از اجتماع مردم خبري نبود. برگشتيم و حدود ساعت ده، دوباره وارد خيابان شديم. اطراف خيابان ري، نزديك بستني فروشي اكبر مشتي معروف، چند نفري جمع شده بودند. ما نيز به آنها پيوستيم. حركتمان تا سه راه "امين حضور " ادامه داشت؛ اما با تيراندازي مأموريني كه از چهارراه سرچشمه ميآمدند، جمعيت متفرق شد.
آنچه در تمامي اين حوادث، آشكارا ديده ميشد، ابراز كينه و تنفر عميق به رژيم شاه و نيز شخص "شاه " بود؛ در ميان خانوادهها نيز حمايت از رژيم، نوعي "ارزش منفي " تلقي ميشد.
مردم و خانوادهها با آنكه شهيد داده و عزادار بودند، هرگز ناراحت نبودند كه فرزندانشان در اين راه قدم گذاشتهاند، بلكه به آن بها ميدادند و مدام به شاه و اعوان و انصارش، لعن و نفرين ميفرستادند.
بحث مرجعيت امام در ميان مساجد و هيئتها، از همان روزهاي نخست رحلت آيتالله بروجردي در ميان مردمي كه به عزاداري و سينهزني ميپرداختند، مطرح شد. در روزهاي قيام 15 خرداد، براي من كه جواني كم سن و سال بودم، امام به عنوان مرجع تقليد، كاملا شناخته شده بود، چه رسد براي آنها كه در عرصه بودند. بنابر اين شورش و اعتراض مردم به رژيم، انگيزهاي مذهبي و كاري حسيني بود.
عدهاي قيام 15 خرداد را "كور " ميخواندند و ميگفتند: مردم فقط با احساسشان و بدون هدف و انگيزه، بيرون آمدند، بعد هم مغلوب شدند و نظام همچنان بر اريكه قدرت استوار ماند. در حالي كه برعكس، انگيزههاي ديني بسيار محكمتر از انگيزههاي انقلابي است. اگر به موفق بودن يك قيام، تنها از اين زاويه نگاه كنيم كه بايد در همان نقطه آغاز به پيروزي برسد، شايد بتوان گفت كه " 15 خرداد " قيام موفقي نبوده است. اما اين بينش را نه عقل قبول ميكند و نه با واقعيتهاي كنوني امروزه تطابق دارد.
نمونه اوج چنين قيامهاي، "قيام حضرت اباعبدالله الحسين عليهالاسلام " است. آيا ميشود، شهادت امام حسين عليهالاسلام، ياران و خاندانش را بيهدف و بينتيجه تلقي كرد؟ احتمالا مهمترين علت چنين طرز تفكري، اين است كه عدهاي "انگيزههاي انقلابي " را خارج از "انگيزههاي مذهبي " تلقي ميكنند. آنان فرمول خاصي براي مبارزه دارند كه هر كس از آن سرپيچي كند وي را خارج از بستر مبارزه ميدانند. بنابر اين قيام 15 خرداد براي چنين افرادي، خارج از مباني ترسيم شده آن بستر اتفاق افتاده بود و اصطلاحاً منطبق با پيش فرضهاي آنان نبود؛ درست مانند زماني كه در سال 57 در زندان با سران و رهبران ضد انقلابي روبهرو ميشديم و آنها شهادت مردم را در 17 شهريور حركتي كور ميخواندند و غالبا كارها را تمام شده ميانگاشتند.
در حالي كه امروزه رويدادهاي مختلف، ديگر نيازي به تحليل چنين موضوعاتي نيست. همه شاهد بود قيام 15 خرداد در نهايت به پيروزي انقلاب اسلامي انجاميد و آنچه در 22 بهمن اتفاق افتاد، برخاسته از انگيزههاي مذهبي ( مردم مسلمان) بود.
كفرستيزي و ظلمستيزي، برخلاف نظر آنان كه معتقدند: "اسلام علم مبارزه ندارد " از ويژگيهاي جدانشدني اسلام است؛ "اين " را چه با مراجعه به متون و چه با مراجعه به تاريخ اسلامي كاملا ميتوان دريافت. از يك سوم قيام 15 خرداد فراتر از (گروه) و طبقه (خاصي) بود؛ زيرا با باورهاي اسلامي مردم كه فراتر از طبقات بود، سر و كار داشت و همه اقشار خود را به آن نزديك و ماجراي آن را ماجراي خود ميديدند. هدف قيام "تحقق اسلام " است و چه هدفي بالاتر از اين در مقابل افرادي كه قيام 15 خرداد را "بيهدف " جلوه ميدادند.