یکی از چیزهایی که در کاخ دروازه ( 540تا 530. ق . م ) بر جای مانده است ، نقش انسان بالداری است که به گونه ای مختصر بر روی جرز باقی مانده ی درگاه شمال غربی کنده شده است و در مورد آن توضیح و تفسیر بسیار داده اند و ویژگی و اهمیت این نقش بدان شوَند است که تنها نقش کامل به جای مانده از نقوش پاسارگاد است .
به گزارش هنرنیوز،خارق العاده ترین تعبیری که از این نقش شده است ، توسط دانشمند هندی و وزیر فرهنگ آن کشور مولانا ابوالکلام آزاد ارایه شده و از راه برگردان پارسی آن که به وسیله ی باستانی پاریزی در نسک (کتاب) کورش ذوالقرنین ؟ آمده است و خلاصه ی آن در نسک استاد سامی در ایران شهرتی خاص یافته است . آزاد در سال 1950 میلادی کوشید ثابت کند که این انسان بالدار ، تصویر ذوالقرنین مذکور در قرآن مجید نسک دینی مسلمانان است و از این هم پا را فراتر گذارد و ادعا کرد که ذوالقرنین همان کورش بزرگ ؟ بوده است .
فرضیه ی وی با همه ی محبوبیتی که یافته ، به وسیله ی مآخذ تاریخی و باستان شناسی مورد دفاع نیست و چنان بر پایه ی پندار و اشتباهات تاریخی استوار است که شهرت آن ما را بر آن می دارد که آن را واشکافی و بررسی کنیم :
1.در قرآن مجید ( سوره ی کهف ، آیه ی 83 تا 98 ) از " ذی القرنین " به صورت پادشاهی که خداوند همه گونه کامیابی بدو داد ، سخن رفته است که از سوی مغرب تا جایی که آفتاب غروب می کند و از سوی مشرق تا جایی که خورشید سر بر می آورد ، رفت و سپس از جنوب به شمال رفت و به پای دو کوه نزدیک شد که در کناره ی آن تباری ( قومی ) می زیستند وآن ها از او خواستند تا سدی میان آن ها و قبیله های بی شمار "یاجوج ماجوج " که در ورای آن کوه ها بودند و همواره بر تبار همسایه می تاختند ، بسازد و وی این درخواست را برآورد و با شالوده ی سنگی و تخته های مس و آهن گداخته ، سدی در میان دو کوه بست که مانع از تاخت و تاز قوم یاجوج و ماجوج شد ؟
مولانا آزاد می گوید: این کوروش بود که به غرب و شرق لشگر کشید و آن گاه به قفقاز رفت و در آن جا سدی ساخت تا جلو قبیله های آسیایی را بگیرد و این قبیله ها را چینیان، " یوئه چی " خوانده اند که با یاجوج شباهت دارد و مغولان را هم " فنکوک " خوانده اند که با ماجوج همانند است.
2- در تورات، بخش دانیال نبی( باب هشتم) از رویایی سخن رفته که طبق آن ، قوچی دوشاخ از بز کوهی یک شاخی شکست می خورد. مولانا می گوید: این قوچ دوشاخ کورش بوده و آن بزکوهی یونانیان و این " دوشاخ بودن" هم کورش با ذوالقرنین(= صاحب دو شاخ) نسبت می دهد.
3-تندیس کورش در نزدیکی "استخر" که شاخ های قوچ دارد و بال های عقاب، کورش را همان ذوالقرنین یعنی "صاحب دو شاخ" مشخص می کند به ویژه که کورش در تورات (اشعیا ، باب 46 ، آیه 11) به عنوان "عقاب شرق" خوانده شده است.
این استدلال ها را نمی توان پذیرفت و اصلا با کورش ارتباطی ندارد. چرا که وی در قفقاز سدی نساخت و با یوئه چی ها، که چهارسد( 400) سال پس از او پا به صحنه ی تاریخ گذاشتند، هیچ رابطه ای نداشت و مغولان که هزار و چند سال پس از او در تاریخ جایی باز کردند، ارتباطی ندارد. قوچ دو شاخ نام برده در تورات هیچ پیوندی با کورش نداشته چون وی از یونانیان هرگز شکست نخورد.
باید دانست که مولانا آزاد را استاد سامی به پاسارگاد فراخواند( دعوت کرد) ولی وی بیمار شد و نتوانست بدان جا سفر کند و هرگز آن نقش را ندیده است و عدم آگاهیش از تاریخ و هنر و الزامات باستان شناسی و تفسیر تاریخی، شوند آن شد که نتیجه هایی بگیرد که از نظر باستان شناسی و تاریخ هنر مستدل نیست.
اگر نیاز باشد توجیهی آیینی برای این نقش بکنیم، بال های آن را یادآور فرمان روایی کورش بر چهار گوشه ی جهان بدانیم و شاخ قوچ آن هم یادآور عقیده و باور ایرانی که قوچ نمادی از فره کیانی بوده که شاهان ایرانی همواره به تایید آن نیاز داشتند و بدون آن نمی توانستند فرمان روایی کنند. تاج آن مصری است و جامه و پوشاک آن ایلامی می باشد و...
برفراز این تندیس کتیبه یی سه زبانه در چهار سطر( 2 سطر نخست چسبیده به هم به پارسی باستان) و دو سطر بعدی به ایلامی و بابلی – به خط میخی حک شده است و مسافران اروپایی به ویژه رابرت کارپُرتِر (1818) چارلز تِکسیه، پ . کوست( حدود 1840) آن را توصیف و نقاشی کرده اند. واپسین نگاره این کتیبه به هم راه نقش انسان بال دار را جان اِشِرِدر(1861) ارایه کرده است ولی در نخستین فرتوری که ف. شِتولِتسِه به سال (1874) از آن نقش گرفته است، دیگر بخش کتیبه دار دیده نمی شود و معلوم می شود این تکه را در میان سال های 1861 تا 1874 کنده و برده اند (استروناخ)
متن کتیبه فارسی باستان بالای سر تندیس انسان بال دار چنین خوانده می شود:
سطر نخست: اَدَم کورُوُش خَشایَثیِ
سطر دُیُوم : یَه هَخامَنِشی یَه
به چَم ( معنی ) : " من کورش (ام) ، شاه، هخامنشی"
به عبارت دیگر، کتیبه کورش را می شناساند" من کورشم که شاه است و هخامنشی زاده" ، نه این که معرف ساختمانی باشد و مفهوم " من، کورش شاه، هخامنشی زاده ( ام که این را ساخت) " می دهد و این تعبیر درست برای تفسیر نقش و شناخت هدف پردازنده ی آن اهمیت دارد...
این نقش، مردی را نشان می دهد بزرگتر از اندازه ی طبیعی، که از فرق سر تا کف پا 2/35 متر و با تاج ویژه اش 2/90 متر بلندی دارد. برخلاف نگاره هایی که در برخی نسک های ( کتاب های) مسافران اروپایی آمده و چهره ی او را سه رخ کشیده اند، نگاره این شخص از نیم رخ نقش شده و رو به چپ، یعنی به سمت داخل و سمت مرکز تالار دارد. ریش وی کوتاه و مجعد است و دو گوشه ی چشم بادامی و طرح بینی کشیده ی عقابی( کرد های امروزی) وی هنوز قابل تشخیص است، اما نشانه ای از سبیل به جای نمانده و گوش ها زیر کلاهی که تاج را نگه می دارد، پنهان شده اند. نه تنها چهره، بلکه تنه و نیز پاهای وی متوجه سمت راست ( رو به داخل تالار) است، دست چپ، تقریبا پشت تنه پنهان است ولی دست راست، در جلوی سینه بالا آمده است و انگشتان دست کاملا باز هستند و حالتی شبیه نیایش (مینُوی ) {از دید تاریخی: انسان همواره رو به پیشرفت و بالندگی باشد} را نشان می دهد.
چهار بال بسیار بزرگ، یک جفت رو به پایین و جفتی رو به بالا، از نشانه های این مرد است ( فرمان روایی بر چهار گوشه ی جهان = فرمان کورش) که از فرهنگ آشوری برداشت و پیروی شده ولی به سبک ایرانی.
تن پوش این انسان جُبّه ای بلند و بی کمراست که از گردن تا قوزک پای او را می پوشاند و درپایین حاشیه یی مستطیل شکل راه راه و یا ریشه دار داشته که آثاری از یک ردیف گل های هشت پر محدود میان دو خط موازی بر آن دیده می شود.
هنوز هم می توان تشخیص داد که این حاشیه لبه ی عمودی لباس از زیر آرنج تا حاشیه ی افقی را هم مزین کرده است .(پوشاک ایلامی)
چشم گیرترین بخش این نقش، تاج اوست، کلاهی بزرگ و گرد و بسیار چسبان از بالای پیشانی تا پشت گردن را پوشانده و طرح آن و نیز برجستگی هایی که به صورت رشته های موازی ترسیم شده، بیان گر آن است که جنس کلاه از فلز گران بها و احتمالا از زر و تِلا بوده است. از فرق کلاه دو شاخ قوچ برآمده که هر یک دو تاب مختصر دارد و به نوکی تیز منتهی می شود .بر روی این دو شاخ سه قرص خورشید را به صورت سه دایره ی متحد المرکز نقش کرده اند و بر روی آن ها سه مخروط کوزه مانند گذاشته اند که از نوارهایی از گردن آویخته دارند و در اصل سه گوی دیگر بر فرازشان بوده که امروزه اثری از آن ها نیست.
چند برگ بارگه های تنگ موازی از میان و دو سوی مخروط ها بیرون زده است و سر یک مار کبرا از تاب دوم هر شاخی رو به بیرون برخاسته است که تاجی همچون یک گوی بر سر دارد.
همگان می دانند که این تاج اصل مصری دارد و تاریخ آن باز می گردد به تاج آتف (تاج یکی از خدایان مصری به نام ازیریس) که مخروطی بود مزین به دو پر شترمرغ در دو سویش و گویی به نشانه ی قرص خورشید بر سرش.
در اساتیر مصری( مظهر خروش جنگ) هِمهِمِت می خواندند و او را با تاجی نشان می دادند که از سه تاج آتف تشکیل می شد که بر فراز دو شاخ قوچ نهاده باشند.
در نقش پاسارگاد دو مار کبرا را هم بر این تاج مضاعف افزوده اند. مار کبرا در اساتیر مصری مقدس بوده و مظهر چشم رخشان رَع( خدای خورشید تابان) انگاشته می شد و نماد خاندان شاهی مصریان بود.
مار در فرهنگ و تاریخ ایران شُوَند پیدایش آتش شده است( پیدایش آتش به دست هوشنگ شاه پیشدادی، شاه نامه ی فردوسی = سیاوش آریا)
منبع تحقیق : مقالات دکتر شاپور شهبازی
نوشته سیاوش آریا پژوهشگر و ایرانشناس
:
سلام دوست عزیز ممنون از اطلاعات کامل ودقیقت
۱۳۹۱-۰۵-۲۷ ۲۱:۳۸:۰۶