جامعه شناسی حس شرم در ایران
نوشته حسن قاضی مرادی؛
جامعه شناسی حس شرم در ایران
شرمنده شدن معنای آگاهی به پستی و حقارت خود نیست، بلکه به معنای وقوف به این امر است که چیزی ناشایست و تحقیرآمیز که ما را به انجام عمل معیوب و ناراست سوق می‌دهد، در ما وجود دارد که باید آن را خود بزداییم.
 
تاريخ : چهارشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۱ ساعت ۱۲:۱۷

كتاب «در ستايش شرم» با عنوان فرعي «جامعه شناسی حس شرم در ایران» نوشته حسن قاضی مرادی كه پيش تر از سوي انتشارات اختران منتشر شده، با طرح جلد جديد از سوي نشر آمه روانه بازار كتاب شد.
نويسنده معتقد است: رنگ شرم سرخ است، رنگ خشم و عصیان. در تجربه حس شرم، سرخی حاصل خشم به خود و در پی آن، تمایل به عصبان علیه خود است، خود چه در مقام یک فرد و چه در مقام یک گروه، یا سازمان، یا طبقه یا یک ملت. از همین رو چه کمیاب می‌نماید این سرخی! آن هم برای ما ایرانیان که چه بسیار از نگریستن به خود و نقد خود گریزانیم، و بنابراین چه اندک سرخ می‌شویم. در عین حال، هر کس و همگان بر این باور بوده‌اند و می‌توانند باشند که کم و بیش حس شرم را می‌شناسند و گهگاه آن را تجربه کرده و می‌کنند. چنین باوری ناشی از این است که شرم، حس بنیادین در انسان است. ما ایرانیان نیز در فرهنگ خویش هر چه عقب‌تر برویم بی‌تردید نشانه‌هایی از خون‌دویدگی به چهره‌هایمان سراغ می‌توانیم گرفت که ممکن است آن را ناشی از تجربه حس شرم دانسته باشیم و یا باید بدانیم.
نویسنده در فصل اول کتاب، ‌نخست شرم را تعریف کرده و آن را حس گناه و حس تقصیر و اشتباه متمایز کرده است. در همین فصل در بخش بعدی او دو درک سنتی و نوین از شرم را توضیح داده است. در بخش دوم قاضی مرادی، گریزی به متون کلاسیک ادب ایرانیان داشته است و نمونه‌هایی از آنها را در تعریف و توصیف شرم آورده است. او به جامعه مذهبی ایران از دوره اشکانیان تا ساسانیان و اسلام نظر افکنده است و شایست‌ها و ناشایست‌ها را در هر کدام از این دوره‌ها مرور کرده است، شایست و ناشایست‌هایی که تولیدکننده حس شرم هستند. در قسمت بعدی او گریزی به اخلاق عرفانی در ایران زده است و شرم و حیا را از این دید مورد بررسی قرار داده است و بعد پندنامه‌ها را از نظر شرم و آزرم کاویده است. سومین فصل هم به تجربه شرم در فرهنگ ایرانی در تجربه فردی و جمعی اختصاص دارد. از دیدگاه نویسنده برانگیختگی درونی فرد نه فقط در مورد تجربه حس شرم بلکه در مورد همه فعالیت های فردی و اجتماعی، عنصر اساسی تمایزگذاری در میان انسان سنتی و انسان عصر جدید است. پس لازم است که تجربه حس شرم را در هر دو وجه فردی و اجتماعی بیاموزیم چرا که از نگریستن به خویشتن هیچ گریزی نداریم. شرم، عنصر اصلی و کلیدی سیستم دفاعی روان انسان است که با پرسش گرفتن کل شخصیت خود در هر مرحله مواجهه او با چنین خصایصی، کل ارزیابی موجود در روان فرد را برای نقد و رفع این خصایص و بنابراین رفع محدودیت و بی کفایتی عمل فرد در جامعه آماده می کند.
نويسنده در بخشي از كتاب نوشته است: «حس شرم متناظر با حس احترام به خویشتن است. ما وقتی شرمنده می‌شویم در واقع می‌خواهیم با تصحیح خود و رفع جنبه‌هایی از خصایص نامطلبوب خود و نقد ناراستی‌های خود، عواملی را که باعث نامحترم شدن‌مان در نزد خود و یا دیگران می‌شود حذف کنیم و زمینه اعتلا و بازتولید احترام خود را فراهم آوریم.
شرم احساس کسی است که به خود به عنوان انسان نوعی احترام می‌گذارد. شرم هیچ نسبتی با تحقیر و پست و ناچیز شمردن خود ندارد. شرمنده شدن معنای آگاهی به پستی و حقارت خود نیست، بلکه به معنای وقوف به این امر است که چیزی ناشایست و تحقیرآمیز که ما را به انجام عمل معیوب و ناراست سوق می‌دهد، در ما وجود دارد که باید آن را خود بزداییم. از این منظر، تلاش برای انکار خود، بی‌اعتیار و حقیر دانستن خود، بیزاری از خود و بی‌اعتنایی به خود در واقع تلاش برای حذف حس شرم در زندگی است.»
نويسنده درباره تعريف شرم نيز معتقد است: «برای تعریف شرم باید ببینیم آیا شرم در چارچوب فرهنگ سنتی قرار می‌دهیم و یا در حوزه فرهنگ نو یا مدرن این دو مفهوم متمایزاست. به نظر من در فرهنگ سنتی‌مان شرم را به سه مفهوم می‌شناخته‌ایم: در فرهنگ دینی با مفهوم گناه، در فرهنگ عرفانی با مفهوم حیا و در فرهنگ عرفی با مفهوم خجلت و شرمساری. مهم‌تر از همه من بر این نکته تاکید دارم که وجه مشترک این نوع احساس شرم در این است که این عامل خارجی است که به سنجش کردار ما اقدام می‌کند و مبتنی بر قضاوتی که به ما می‌قبولاند ما را یا به احساس گناه یا حیا و یا خجلت و شرمساری سوق می‌دهد. اما در فرهنگ نوین شرم به گونه‌ای تعریف می‌شود که خود فرد عامل درجه اول سنجش کردارهای خویش و قضاوت در مورد آنهاست. بر این اساس تعریف مارکس از شرم را مبنای بررسی خود قرار داده‌ام که می‌گوید: «شرم نوعی خشم به خویشتن است». در این تعریف این خود فرد است که کردارهایش را تحلیل می‌کند و اگر در آنها کمبودها یا ضعف‌ها و یا بروز خصایص منفی‌اش را بیابد به خودش خشم می‌گیرد. این خشم به خود، یعنی شرم، برای این که انسان بکوشد خودش را تصحیح کند اساسی است.»
وي همچنين در گفتگويي اعلام كرده است: «برای احساس شرم در معنای نو آن هیچ جنبه‌ منفی نمی‌شناسم. تجربه حس شرم در واقع این تجربه است که ما به خاطر خصایص منفی یا غیر اجتماعی خود، به خاطر ضعف‌ها و کمبودها و نادانی‌های خود که باعث می‌شوند رفتارهایی داشته باشیم که خودمان یا دیگران را آزار می‌دهند نسبت به خود خشم بگیرم. این خشم به خود سبب تعرض و ستیزه‌مان با آن خصایص منفی و ضعف‌ها و کمبودها و نادانی‌هایمان می‌شود. این کار به ما کمک می‌کند که خود را تصحیح کنیم و در نتیجه رشد بدهیم. چنین تجربه‌ای سبب تصحیح روابط اجتماعی ما هم می‌شود. وقتی ما دچار آسیب یا رنجشی می‌شویم تجربه حس شرم سبب می‌شود که در درجه نخست به خودمان شک کنیم، خودمان را نقد کنیم. یعنی به کردارهایی که خودمان داشته‌ایم و در آن آسیب‌ یا رنجش نقش داشته‌ایم بپردازیم نه این که خودمان را از هر کمبود و ناراستی مبرا بدانیم و از همان اول دنبال عواملی بیرون از خودمان بگردیم که عامل آن آسیب یا رنجش پیش‌آمده معرفی کنیم. واضح است که وقتی ما از نقد خودمان شروع کنیم روابط اجتماعی‌مان از خصلت انسانی یا عقلانیت انسانگرایانه‌ای برخوردار می‌شوند.»

کد خبر: 54274
Share/Save/Bookmark