«پس مسافر کشتی شدیم» اولین منظومهی بلندی است که در کارنامهی رضا چایچی جا میگیرد، شعری بسیار بلند که از سوی نشر باران میشان منتشر خواهد شد.
در معرفی ناشر از این کتاب عنوان شده است: «جدیدترین منظومهی چایچی ویژگیهایی نو دارد، از جمله میتوان به مضمون گسترده و جهانشمول این شعر بلند اشاره کرد. از طرفی این اثر سرشار از شخصیتهای گوناگونی است که با هم یا بهتنهایی حرف میزنند و این گفتوگوها منظومهی شعر چایچی را پیش میبرد؛ گفتوگوهایی که در دل یک سفر جا گرفتهاند و این سفر و مسافرانش تصویری از جهانی را که شاعر میخواهد، بازآفرینی میکنند.
«پس مسافر کشتی شدیم» در ۱۰۵ صفحه بدل به منظومهای عارفانه و فلسفی شده است که نگاه شاعر به دنیای اطرافش را با آدمها و دغدغههاشان بازتاب میدهد. از رهگذر این سفر آدمهایی که در دل این سفر گفتوگویی دارند، هر یک به شخصیتی با ویژگیهای مشخص تبدیل میشوند و کشتی انگار نمادی است از جهان با مسافرانی از اعصار دور تا مسافرانی از دنیای امروز که گویی در سفری بیپایان همراه هم شدهاند و این گفتوگوهای تودرتوی مسافران است که خواننده را یکنفس همراه خوانش این مجموعه میکند.»
رضا چایچی متولد ۱۳۴۲ است. از مجموعه شعرهای او میتوان «بیچتر، بیچراغ»، «روزی به خواب میرویم»، «بر این تپهی کوچک از صدای هیچ پرندهای خبری نیست»، «مه چهرههایمان را با خود میبرد»، «خدا و ناخدا، باد و بادبان» و «بوی اندام سیب» را نام برد.
بخشی از منظومهی بلند «پس مسافر کشتی شدیم»:
بهتر که بیشتر عمرم را
طی کنم بر آبها
خورشیدی نبود
و ماه زیر ابرهای سیاه گم شده بود
خطیب به سربازانش گفت:
اکنون میخواهم برایتان سخن برانم
و شما خوب میدانید
تریبونی میخواهم از پوستوگوشت
و قهقههاش در جمع پیچید
بیسروصدا