شاپور پساوند شاعر گفت : پارس یعنی همه آنچه زیر مجموعه این نام پاک قراردارد.
شاپور پساوند منتقد ادبی،نویسنده،شاعر، پژوهش گر تاریخ ایران در پانزده هم بهمن سال هزار و سيصدو سي در شيراز متولد شد. در سال 1354 مجموعه اي از اشعار شاعر تحت عنوان «فريادها» در حين چاپ توسط مميزي آن زمان خمير شد. همكاري وی با مطبوعات در سالهاي 63 ناگهان متوقف شد و شاعر تا چند سال با هيچيك از مطبوعات همكاري نزديك نداشت. اما از سالهاي هفتاد به بعد به تشويق دوستان اهل قلم دوباره فعاليت خود را آغاز كرد. اين بار پاي شاعر به صدا و سيما هم كشيده شد و در برنامه هاي مختلف سيماي فارس نظير شباهنگ و صداي فارس بخصوص برنامه صداي كتاب شركت كرد.
همكاري با مطبوعات تهران، فارس و پيام جنوب بوشهر محور فعاليت هاي مطبوعاتي شاپور پساوند در اين سالها بوده است.اين شاعر كه پس از خمير شدن كتاب فريادها، چندان دل به چاپ آثارش به صورت كتاب نمي داد ،در سال 1371 مجموعه «هر كس حكايتي» را چاپ كرد كه در آن علاوه بر تعدادي از اشعار خودش آثار هفده شاعر معاصر جنوب هم آمده بود كه نكته قابل توجه در آن چاپ غزل هاي منوچهر آتشي شاعر معاصر براي اولين بار بود.به دنبال چاپ كتاب مذكور كه خود منبع موثقي براي چاپ جنگ هايي شد كه بعد از آن به چاپ رسيدند ،شاپور پساوند كتاب «اي عشق» را در سال 1374 چاپ كرد كه مي توان به گفته بسياري از صاحب نظران آن را، شناسنامة شعري شاپور پساوند دانست. اين كتاب پس از چاپ آنچنان جايي در بين خوانندگان خود پيدا كرد كه در مدت كمتر از شش ماه بيش از هفده نقد و بررسي بر روي آن در مطبوعات كشور نوشته شد. هم در ايران و هم در خارج از كشور خوانندگان فراواني يافت و بانوي ادبيات ايران خانم سيمين دانشور پس از چاپ همين كتاب بود كه در نامه اي به شاپور پساوند نوشت: شما شيرازي ها دست به هر چيز مي زنيد طلا مي شود و به اين ترتيب اين شاعر و كتاب مذكور را تحسين كرد. (متن نامه خانم سيمين دانشور در روز نامه خبر جنوب به چاپ رسيد.)
چاپ كتاب «گلوي زخمي شعر»، در سال 1383 توسط انتشارات دهش حركت ديگري بود كه اين شاعر قسمتي از اشعار آزاد خود را چاپ كند تا ديگران نپندارند شاپور پساوند فقط شاعري غزلسرا است و به قولي چهرة شاخص رباعي معاصر.
از آثار به چاپ رسیده این شاعر میتوان به فريادها(54 13)، هر كس حكايتي(1371)،اي عشق (1377)،گلوي زخمي شعر (1383)، صداي سوختن( مجموعه شعر) ، ما هم زلالش خواستيم (مجموعه شعر)،شعر معاصر (مجموعه مقالات) اشاره کرد. وی همچنین سرودهای درباره خلیج فارس دارد که در بخشهایی از این چکامه آمده است: هر كه نامت خليج پارس نگفت/ سخت مي سوزمش كه سوزانم
آب چشمان ماست اين رود آب /چكه چكه ست شيره ي جانم
تشنه مانيم تا شود دريا/ گل نخواهم شدن بيابانم
به مناسبت روز دهم اردیبهشت روز خلیج فارس با وی به گفت و گو نشستیم.
هنرنیوز : اگر بخواهیم کند و کاوی در ادبیات و تاریخ انجام دهیم . قدمت نام دریای پارس ظاهرا به دوره هخامنشی باز میگردد . تحلیل شما از آن دوره خلیج فارس چیست ؟ آیا در آن زمان هم چنین ادعایی مطرح بود؟
چند نکته در این زمینه وجود دارد . نخست ،از دیرینهترین دوران که کمترینها دوران هخامنشیان یعنی بیش از 2500سال پیش است، نام «پارس» مترادف نام «ایران» بوده، حتی «پارسه» که در نامش هیچ جای شکی وجود ندارد و در تمام کتب تاریخی نام آن به همین گونه برده شده، برگرفته از پارس است. این قدمت نخست پارس و دریای پارس است، بنابراین هر چه در این حوزه قرار دارد خود به خود پسوند نام پارس را همراه دارد، از جمله دریای پارس و اگر هم این پسوند با این نام همراه نباشد نیازی به بیان آن نبوده است.
سخن دوم، از گذشتههای دور حتی خیلی دورتر تضادی حل نشدنی بین نژاد آریایی یا بهتر بگوییم بین ما و نژادهای عرب و سامی وجود داشته که علت این تضاد بحثی جداگانه را میطلبد ، که در حوزه صحبت فعلی ما نیست ،اما حاصل این تضاد این است که گاهی این رنگ و بوی سیاسی داشته و نتیجه آن جنگها و کشورگشاییها بوده است و گاه جنبه مذهبی به خود گرفته، که فکر میکنم هر دو آنها نمونه هایی روشن دارد و نیازی به بیان از جانب من نیست.
سخن سوم، نژاد آریایی دارای اندیشه و منش پاک و به دور از تفکرات طبقاتی و نژادپرستی بوده است . درست عکس این تفکر در اندیشههای عرب و سامی به وضوح دیده میشود .نمونههای آن نبودن حتی یک سطر نوشته درباره نظام بردهداری در ایران ، رعایت حقوق مساوی زن و مرد و نیز بیتوجه به رنگ پوست انسانهاست،یعنی اساس تفکر آریایی پیش از پیدایش این واژه بر اومانیسم (انسان گرایی )بوده است اما در تفکر عرب و سامی دقیقاً مسأله برخلاف این است. با توجه به این مقدمه هرگاه در طول تاریخ تضادهایی سیاسی بین این دو نژاد عمده شده و رشد کرده ،ابتدا به گونهای رنگ و لعاب فرهنگی به آن زدهاند. هر چند در یک دوره که بعد سیاسی داشته بحرین را در همان ابتدا رشد تضاد، حاکمان ما دو دستی تقدیم مدعیان عربنژاد میکنند و در یک زمان که جنبشهای مردمی و ناسیونالیستی در ایران اوج میگیرد نظیر زمان حاضر مدعیان از طریق فرهنگی وارد میشوند و به باور خودشان، ابتدا با پیریزی تغییر نام دریای پارس به خلیج فارس دنبال همان خواستههای استعماری پیشین میروند که پیدا است سکوت و رضایت ما به آنچه این مدعیان ناراست کار میگویند، مهر تأیید میزند بر افکار آنها و غافلیم از فاجعههای بعدی این ماجرا و گرنه، اینکه نام این دریا، دریای پارس باشد به اعتبار همان دلایل ذکر شده و یا خلیج باشد (که گروهی حتی معتقدند همین نام هم خلیگ بوده نه خلیج) در هر حال مسألهای ایجاد نمیکند.
هنرنیوز : اگر ما صرفا به این بسنده کنیم که اینجا خلیج فارس است و خلیج فارس باقی می ماند و اقدام فرهنگی -تبلیغی در این زمینه انجام ندهیم .چه روی می دهد؟
به راحتی میتوان گفت برای خودشان و روی نقشههای کتابهای درسی مینویسند خلیج عربی و ما مینویسیم دریای پارس. آنچه ما را بر اعتقادمان پا سفت میکند ،نیرنگهای بعدی اینان و فاجعههایی است که به دنبال خواهد داشت .در بعد سیاسی قضیه، 4 روز دیگر خرمشهر، آبادان ،هویزه و ... که مردمش به زبان عربی گفتار می کنند (هر چند این عربی زبان بومی این مردم است ،نه زبان اصلی و مادریشان که پارسی است)، این چند وجب خاکها را هم جز خاک خودشان میدانند . در بعد فرهنگی نیز، همانگونه که تنها به دلیل وجود آرامگاه «مولوی» در «قونیه» این شاعر بزرگ پارسی را آنان از خودشان میدانند، پس باید منتظر بود که از پشت پردههایی زمزمهها و یا دستهایی بیرون بیاید که «هدایت» هم ایرانی نیست ،چون در گورستانی در فرانسه به خاک سپرده شده است ، درست مانند آنچه که بر سر مولانا آورند و از کجا معلوم که فردا در جایی در یکی از این کشورهای عربی جمجمه و یا خرده استخوانی دفن و یا از پیش دفن نشده باشد و نبش قبر نکنند و نگویند این همان ابنسینا است که شما ادعای ایرانی بودنش را دارید. حربه بسیار بزرگی هم دست آنها است. در اندیشههای شیعه نبش قبر حرام است. ما که نمیتوانیم چنین کاری را انجام دهیم، آنها انجام میدهند و با ساز و دهل سنگ مرمری هم به نام ابنسینا بر همان خرده استخوانها میگذارند.
هنگامی که کشوری که نه عمر استقلال و نه حتی پیدایش آن به نیم قرن نمیرسد، ادعای مالکیت این دریای یا بخوانیم این پاره تن ایران را میکند، بابیتوجه به بچهگانه بودن این ادعا، دور از ذهن نیست که چند کاسه و سفال خاک خورده را در اعماق دشتی، صحرایی، خیابانی و ... مخفیانه دفن کنند و از کاشفین دیگر کشورها (با زد و بندهای پشت پرده) برای اکتشاف دعوت کنند و آنها نیز پس از این کشف! دروغین قدمت آن کشور نو پا و بچه سال را به پیش از تاریخ ما هم اعلام کنند و به حساب خودشان کهن بودن نام خلیج عربی و تقدم آن بر دریای پارس را بر این اساس اعلام کنند – فتوا دهند – مگر پیش از این چنین نکردند، که این زشتترین نوع آن است.
مشکل ما جدا از اینها ،از کم توجهی نهادهای مسئول است. در تمام تاریخ هر گاه گرایش متولیان، ما چه مذهبی ،چه سیاسی به گونه «غیر ایرانی» آن زیادتر بوده انتظار و ادعای دشمنان ما بیشتر شده است. تو خود حدیث مفصل بخوان از مجمل.
هنرنیوز : عقیده شما درباره خلیج فارس چیست؟
در پایان ایران یعنی پارس و پارس یعنی همه آنچه زیر مجموعه این نام پاک قراردارد. نامش پارس است، دریایش پارس است، پارسهاش، پارس است( نه پرسپولیس با برداشتی که یونانیان از این نام دارند) و به نظر من هیچ نیازی هم به تأکید بر واژه «همیشه» نیست ،که من گاه گاه شنیدهام .عزیزان هموطن و ایران دوست باید بدانند،هر گاه ما بگوییم خلیج همیشه پارس این فهم را برای گروهی پیش میآورد که شاید نام راستین آن پارس نیست و اینان از سر تعصب واژه «همیشه» را به کار میبرند.
هنرنیوز: شما در شعر میهنی خودتان درباره خلیج فارس از واژه «روداب » به جای «خلیج» استفاده کردید. گروهی از دوستان نیز از واژه « شاخاب » استفاده می کنند . چگونه این واژه را برگزیدید ؟
طبیعی است که چون ادبیات تدریس می کنم و در کانونهای داستان و شعر فعالم ،روی واژهها حساسیت خاص داشته باشم و این مساله را دنبال میکنم .
(من اولین نفری هستم که به مخابرات نامه نوشتم و به انگلیسی بودن کلید واژه های موبایلها معترض شدم که این مطلب بعد روی سایتها مخصوصا در سایت دانشگاه تهران آمد . راهکار پیشنهادی من ایجاد منوی فارسی بود. خوشبختانه بعدها علاوه برمحقق شدن این مهم مخابرات برای تشویق مردم نرخ پیامک پارسی را ارزانتر کرد.)
صحبتهایی پیرامون اینکه خلیج همان خلیگ است ادامه داشته اما چون آنچنان معتبر نبود و هنوز جای صحبت داشت ، گفتم باید خودمان کاری بکنیم .از آنجایی که واژه خلیج یادآور واژه عربی است ،تصمیم گرفتم واژه ای معادل برایش بسازم . یکی از فلاسفه می گوید: « دو نفر اجازه واژه سازی دارند، شاعر و فیلسوف البته با تقدم شاعر به فیلسوف » دلیلی که عنوان شده این است که واژه توان و کشش بار عاطفی شخص فیلسوف و شاعر را ندارد و چند شرط هم برای ساخت واژه میگذارد.
من واژه«رود آب »را برای خلیج ساختم و هر کجا شعر خواندم با استقبال روبرو شد. بعد از آن خیلی ها در اشعارشان این واژه را به کار گرفتند. از آن طرف از دوستان در تهران واژه «شاخآب »را شنیدم . هر دو این واژه ها ایرانی و بهتر از واژه خلیج است ،منتها اینکه چرا روی روداب تأکید دارم، شاخآب باید شاخهیی از آب باشد. هنگامی که تعریف شاخه میآوریم، از لحاظ تعریف واژه شامل روخانههای کوچک و آبراهها میشود، اما «رود» که میگوییم عظمت آب را در واژه دارد. این به نام دریا نزدیکتر بود البته اگر زودتر دوستان واژه شاخاب را میساختند، من از همین واژه استفاده میکردم . من اینکار را کردم و بعد واژه شاخاب آمد .
هنرنیوز : نمایشگاه کتاب نزدیک است . آیا کتاب جدیدی برای نمایشگاه دارید؟
تجدید چاپ هر دو کتاب «ای عشق» و «صدای سوختن» را دارم البته نه برای نمایشگاه .
در« ای عشق» 10 عنوان از شعرهای کتاب در چاپ جدید توسط استاد «مجید چیز فهم » به خط چلیپا نوشته ،هر 15 صفحه (کل کتاب 154 صفحه) یک صفحه خطاطی شده است . تفاوت دوم اضافه شدن گفتگوها و نقد و بررسی هایی است که بعد از چاپ «ای عشق» توسط خرمشاهی، دانشور و دکتر شبانی و ... انجام شده و در آخر آن کتاب آمده که در چاپ اول نیست ،اما به خبر بد هم اینکه به چند شعر این مجموعه اجازه تجدید چاپ داده نشده است.
در مورد «صدای سوختن» که زیر چاپ دوم است نکته جالب مقدمه کتاب تحت عنوان نیایش است. این نیایش در «ای عشق » هم آمده اما در چاپ دوم اجازه چاپ ندارد ولی در «صدای سوختن » مجوز چاپ گرفته است!
در مورد کار جدید، باید بگویم یک مجموعه شعر تحت عنوان «ما هم زلالش خواستیم» شامل70 درصد شعر میهنی و 30درصد عاشقانه -عرفانی که در هیچ مجموعه ای این تعداد اشعار میهنی نداشتیم،آماده است. همچنین دو کار تحقیقی درباره سیمرغ در شاهنامه تحت عنوان «سیمرغ و پاشنه آشیل شاهنامه» که 9 سال روی آن کار کردم ، در اوایل مهر برای کسب مجوز میرود.
یک کتاب دیگر نیز دارم. 11سال بر روی اشعار خیام کار کردم و 90 درصد آثاری که درباره خیام بوده، بررسی و مطالعه کردم . کتاب من درباره بخشی از افکار و فعالیتهای خیام است که کسانی که وارد این حوزه شدند، در موردش سکوت کردند.بیشتر افراد به مسائل دیگر مثل تعداد اشعار یا درست ونادرست بودن اشعار و... پرداختند اما موضوع صحبت من درباره «خیام و هفت قرن در محاق اندیشههای سنتی» است امیدوارم این کتاب در ایران اجازه چاپ پیدا کند.
مریم اطیابی