به گزارش هنرنیوز به نقل از روابط عمومی فرهنگ سرای فردوس؛ ابتدا بخشی از داستان تسلیت با حضور منتقد میهمان مریم بیرنگ و نیز آرش سنجابی و محمدرضا گودرزی قرائت شد.
مریم بی رنگ دیدگاه خود را در مورد این داستان چنین بیان کرد: اغلب داستان های این مجموعه در ژانر واقع گرا نوشته شده است که به دلیل نزدیکی تجربیات زیستی خواننده با آنها، می توانست درک رویدادهای کلی داستان ها، برای مخاطب ساده شود ولی به دلیل ویژگی های فرمی و تکنیک هایی که نویسنده برای اجرای داستان ها به کار برده خوانش داستان ها برای خواننده دشوار شده است. هم چنین نویسنده سعی کرده با ایجاد سوالاتی در ذهن خواننده از عنصر تعلیق برای پیشبرد داستان ها استفاده کند که البته با بی پاسخ گذاشتن بسیاری از این سوالات درون متنی (یعنی پرسش هایی که خود پلات ایجاد می کنند) باعث سردرگمی خواننده و ضربه زدن به محور معنایی و پایان داستان ها شده است. اغلب داستان ها از نوع داستان های پرسشی است. سوالات زیادی را در حوزه روانشناسی فردی، اجتماعی و فلسفه مطرح می کنند و مخاطب را به تفکر در این موارد وا می دارند.
بیرنگ افزود: یکی از ویژگی های مثبت این مجموعه پرداختن به تیپ های مختلف شخصیتی و مکان های متفاوت در داستان هاست ولی شخصیت ها اغلب دچار نوعی اختلالات روانشناختی هستند و همین مسئله باعث می شود بیشتر خوانندگانی که به شخصیت های نامتعارف علاقه دارند، بتوانند با آنها ارتباط برقرار کنند.
از نظر آرش سنجابی، در این مجموعه حمید عبداللهیان بیش از هر چیز دیگری دغدغه فرم داشته است. اما فرم ها در عمل تنها در مسیر حرکت خواننده دست انداز می اندازند و از آن اصل معروف: ـ فرم اهرم مضمون است ـ پیروی نمی کند.
سنجابی خاطر نشان کرد: در دنیای امروز داستان، بیش از هر چیز این درام است که اهمیت دارد و آن جایی که نویسنده بر خط نازک روایت سوار می شود و در مسیر ورز دادن به درام پیش می رود موفقیت بیشتری داشته است. نمونه اش داستان موفق تسلیت است. قصه ای که به لحاظ فرمیک جدا از بدنه دیگر قصه هاست و نویسنده عملاً با پردازش دقیق چفت و بست قصه، تعلیق مناسبی ایجاد می کند.
سنجابی گفت:گمان می کنم انسان های وازده، منگ، بهتان خورده و الکن، تم اصلی کاراکترهای این مجموعه است. انسان هایی که در برخی از قصه های مجموعه در سیالیت خواب غوطه می خورند و در داستانی دیگر، گیج گونه به پشت بام همسایه ها سرک می کشند و یا در یک راه پیمایی بی پایان، قصد طی الارض به چالوس را دارند. تمام این صفات، تاکیدی از نویسنده است بر دخالت عوامل پرزور محیطی و ماورایی بر سرنوشت کاراکترهایش.
سنجابی دیدگاه خود را در مورد داستان تسلیت این گونه پایان داد: نویسنده با وجود داشتن دایره ی واژگان وسیع، زبان پاکیزه و قدرت تخیل خوب، در عمل به واسطه ی گزینش فرم های نه چندان مناسب و ضعف پی رنگ، سطح کیفی قصه ها را قدری کاسته است. این است که داستان ها در حالت کولاژ گونه ی خود درخشان اند و لحظات خوبی دارند، اما پیوست شان در نیامده است.
اما نظر محمدرضا گودرزی منتقد دوم نشست این گونه بود که: اکثر داستان ها واقع گرای اجتماعی ـ روان شناختی اند و به مسائل اجتماعی انسان ها و واکنش روحی آنها در موقعیت های متفاوت پرداخته شده است.
وی افزود:راوی مورد علاقه ی نویسنده دانای کل است که با توجه به ذهن قصه گوی نویسنده طبیعی است. دانای کل راحت تر می تواند رخداد را در همه ی ابعاد روایت کند. داستان ها اغلب رخدادی جذاب دارند و خواننده را با خود می کشانند، اما به دلیل مبهم بودن محور معنایی بعضی از داستان ها و یا دلالت مندی نداشتن اکثرشان، ارتباط گرفتن با آنها دشوار است. مهم ترین ویژگی داستان ها صحنه پردازی، توصیف و حرکت آنهاست. صحنه ها بخصوص مکان واضح و ملموس اند.
گودرزی اضافه کرد: زمان داستان ها اغلب خطی و مستقیم است منهای داستان «ب مثل بلکک» که زمانش ذهنی و آشفته است و داستان های: هجاهای مکرر، نا آشنا، آن که رفت، آن که ماند که مدور هستند و آخرشان آمده اول. در نیمی از داستان ها روایت مبهم است و باعث شده محور معنایی و دلالت مندی شان مبهم باقی بماند و در داستان بلکک هم خود داستان طرح مبهم است و گسست هایی دارد.
گودرزی در پایان اشاره کرد: اغلب پرسش محورند و برای انسان پرسش مطرح می کنند و مهم تر از همه ارزش مطالعات فرهنگی داشتن داستان هاست. نکته بعدی شگرد ندادن اطلاعات داستانی در جای مناسب آن است، نویسنده اغلب اطلاعات مورد نیاز خواننده را خیلی دیر به او می دهد و همین باعث سردرگمی خواننده می شود.