مدیریت فرهنگی ما درگیر مسائل خاله زنکی شده است
حسن نجفی در گفتگو با هنرنیوز؛/1/
مدیریت فرهنگی ما درگیر مسائل خاله زنکی شده است
یک کارگردان سینمای ایران معتقد است درحوزه تبیین استرتژی ملی بویژه در بخش مسائل فرهنگی ، بسیار بی برنامه عمل کردیم و این سوالی است که باید مسئولین فرهنگی کشور به آن پاسخ دهند.
 
تاريخ : شنبه ۳ مرداد ۱۳۹۴ ساعت ۱۶:۱۷
«حسن نجفی» فیلمسازی است که کار هنری را با تئاتر شروع کرده سپس در تلویزیون، ساخت چندین فیلم داستانی را تجربه کرده و آنگاه از سال ۷۳ با دستیاری مجتبی راعی در تولید فیلم «تولد یک پروانه» وارد عرصه سینما شده است. در بیشتر کارهای مجید مجیدی به عنوان دستیار و برنامه ریز حضور فعالی داشته است. این درحالی است که وی سالهای زیادی را نیز در حوزه مدیریت فرهنگی مشغول به کار بوده است. نجفی در حالی تاکنون ساخت چندین فیلم سینمایی را در کارنامه سینمایی خود دارد که به تازگی فیلم « عشق و جنون» وی بر روی اکران بود و او بزودی فیلم سینمایی« شرف ناز» که به مساله افراطی گری می پردازد را راهی اکران خواهد کرد. یکی از شاخصه های مهم فیلم های «حسن نجفی» ساخت فیلم هایی خارج از اقلیم تهران و رفتن به سوی مناطق مختلف کشور و بهره گیری از لوکیشن های بکر کشورمان است.

خبرنگار سینمایی هنرنیوز با این کارگردان سینمای ایران گفتگویی انجام داده است که به دلیل طولانی بودن مصاحبه در دو بخش تقدیم می شود:

چه شد وارد سینما شدید؟

علاقه من بر میگردد به دوران کودکی . فقر دلیل اصلی رویکرد من به سینما بود . یک خانواده کارگری که برای فرار از رنج حاصل از کار، باید به کارخانه رویاسازی پناه میبرد . در این میان برادران من نخستین مشوقان من بودند . یکی از برادرانم زندگی ما را ثبت میکرد و دیگری چنان از داستانهای فیلمهای دیده روایت میکرد که انگار نه انگار یک فیلم فارسی سطحی را دیده است . هنوز هم یادم نمیرود با چه مشقتی تو آتلیه عکاسی برادرم زمین را با دستمال تمیز میکردم و شاهد ظهور تصویر در داروی تاریکخانه آتلیه عکس بودم . بعدها پایم باز شد به سینما و کرایه کردن آپارات و دوربین هشت و انتظار برای بازگشت فیلمهای گرفته شده ام از لابراتوار آلمان .

نخستین فیلم شما کدام فیلم بود؟

سهم گمشده
سهم گمشده فیلمی بود که دشمنان این خاک بیشتر از دوستان آن را فهمیدند و همین باعث شد بر علیه من حتی فیلم بسازند .
اولین فیلم من بود . در واقع به نوعی ادای دین به سه مام بزرگ در اندیشه و روح و روان من . اولین مام وطنم ، خاکم و سرزمین مادری ام که در آن به دنیا آمده بودم . دومین اعتقادم که با آن قد کشیده بودم و سومی مادرم که قهرمان بی بدیل زندگی من بود .حال باید اینها را در یک ظرف داستانی میریختم که قابلیت های خود را داشته باشد . فیلم من باید شناسه میداشت . من یک آذری بودم و« چه چیزی زیباتر از هویت واقعی یک آدم که شناسه اوست» پس وطنم را در این هویت پیچیدم . زمانی که برای ایرانم میجنگیدم ، برای اعتقادم میجنگیدم ، من پسر مادری بودم که بایاتیلار را میخواند. هنوزم ترانه ها و آوازهای مادرم در گوشم هست «سهم گمشده» را و راست حسینی بگویم همه فیلمهایم را همیشه مبتنی بر یک باور و اندیشه ساختم . و همه اینها را در فیلم اولم وارد کارزاری کردم که به درد مملکتم بخورد . سهم گمشده فیلمی بود که دشمنان این خاک بیشتر از دوستان آن را فهمیدند و همین باعث شد بر علیه من حتی فیلم بسازند .

مگر «سهم گمشده» از چی سخن میگفت؟

من تا حالا فیلم گلخانه ای یا خنثی نساخته ام . سهم گمشده بشدت یک فیلم ملی منطقه ای بود . آن را کاملا بر اساس منافع ملی کشورم در جمهوری آذربایجان ساختم .بعد از ساخت این فیلم بود که دیدم ما چقدر درحوزه تبیین استرتژی ملی تو حوزه فرهنگ بی برنامه ایم . کشوری که از یک تنوع قومیتی و اعتقادی برخوردار است و با کشورهای بی ثباتی همسایه شده است باید کمی متفاوت تر از سایر ممالک حرکت کند . تنوع همانقدر که فرصت میتواند باشد به همان میزان میتواند تهدید نیز قلمداد شود . حالا این فرهنگ است که باید به عنوان پیشقراول تهدیدها را به فرصت های فرهنگی و.... تبدیل کند .سهم گمشده در حال تبدیل کردن یک تهدید به فرصت بود.

شما فیلم هایی که تاکنون ساختید خارج از تهران بوده است و همان طوری که شما هم اشاره داشتید فیلم های شما با رویکرد توجه به مناطق دیگر ایران ساخته شده است چرا؟

معتقدم دوستان به اندازه کافی تو تهران هستند و زحمت ما را هم میکشند . از دگر سو من علاقه ای به این نوع حضور ندارم . من دوست دارم تصویری از ایران واقعی را در پرده سینما ببینم . ایران واقعی فقط تهران نیست . مناسبات و روابط حاکم در زندگی شهری این کلانشهر نیست . اینکه فقط بیخ گوش خودم را ببینم و حتی گاهی از پله های آپارتمان خانه ام پایین بیایم و برم
آنهایی که در هزار توی روابط و مناسبات زندگی شهری اسیر شده اند فقر و بیکاری در مرزهای پاکستان را« قصه حسین کرد شبستری» می دانند. اصلا مفهومی بنام تاریخ سازی در آنسوی مرزها را در ک نمی کنند.
پشت دوربین و دوباره برگردم؛ در مرام فیلمسازی من نیست . بحث های اجتماعی و معضلات آن تنها یک نگاه از بیشمار نگاهی است که میتوان داشت . آنچه من به دنبال آن میگردم بازگویی متعهدانه شرایط است . روایتی که اگر خوب فهم شود تحلیل و راه کار هم در خود دارد . اما ظاهرا ریش و قیچی دست حضراتی است که اعتقادی به این موضوع ندارند .

اینکه شما در مناطق کار می کنید چه سختی هایی ممکن است برای کارگردان و تهیه کننده داشته باشد؟

شما وقتی به این سمت حرکت میکنید در واقع یک جاهایی بر خلاف مسیر جریان آب شنا می کنید . واقعیتی است که دنیا به سمت یک شکل شدن حرکت می کند. این مفهوم تو اَشکال و فرمهای مختلف در سرما فرو رفته . ما میخواهیم تکرار شویم . میخواهیم مثل دیگران باشیم.فردیت بشدت آسیب دیده است . چون یک شکل داریم می شویم. پس ژرف نیستیم . حال چون در شعاع این موج یک شکل شدن قرار گرفته ایم دیگران را بر نمی تابیم . فکر می کنیم اگر مثل اونها حرف نزنیم ناقصیم.خودمان را بر مبنای شاقول اونها میسنجیم .بگذارید راحت تر حرف بزنم .ما چون فاقد نگاهی ملی در حوزه سینما هستیم در حوزه فرا ملی هم، خودمان را داریم وا میدیم . سینمای ما در دود و هوای آلوده تهران از پا داره در میاد . آدمهای فیلمهایمان کسل اند عین انبوه آدمهای سوار در مترو که میخواهند فقط زود برسند و بیافتند. اونهایی که در هزار توی روابط و مناسبات زندگی شهری اسیر شده اند فقر و بیکاری در مرزهای پاکستان را قصه حسین کرد شبستری می دانند. اصلا مفهومی بنام تاریخ سازی درآنسوی مرزها را حالیشان نیست . و نمی دانند این گربه خوش چشم با چه خطراتی مواجه است . تو وقتی به اینجور چیزها فکر میکنی ابتدای بدبختی است . میخوای از این خمار بیرون بیای . پس همه تیز میشوند . انگار فقط فیلم تو مشکل فیلمنامه دارد . انگار فقط بازیگر تو، توی تلویزیون بازی کرده است . منتقد تازه به دوران رسیده میگوید بازیگر فیلم نجفی تو تلویزیون بازی میکنه و کسی نیست بگوید شازده کدوم معلمی اینو به تو آموخته که دیر بری تو سالن سینما و چنین پوچ حرف بزنی . حضور این نوع بازیگر تو فیلم من عیب است اما تو فیلم دیگر باید سیمرغ بگیرد . !!! بگذارید راحت تر حرف بزنم اندیشه تو سینمای ما داره کرکره اش پایین میاد . احساس میکنم چند سالی است هوچی گری پیش برنده است تا شایستگی . با همه احترامی که قایلم، در هیچ حوزه ای درایت و صداقت نمی بینم . این را نه تنها من بلکه نشست های مختلفی که هر از گاهی برگزار میشود میگوید . راحت تر بگویم آنهایی که به وطن خود فکر میکنند حال و روز خوبی ندارند . فیلمی با عشق برای وطنت میسازی ...نه رانت خواری کردی ...نه به زبان غیر گفتی آنوقت بلایی سرت میارند که اگر نفهمی کجای داستان قرار گرفته ای و موضوع چیست میخواهی قید کار کردن را بزنی .

گفتگو از : مجید معافی
کد خبر: 82000
Share/Save/Bookmark